ساختار فیلم// فیلم آموزشی

ساختار فیلم 

 

قسمت اول: تعاریف ابتدایی

نگارش: احسان صباغی، 1384

تعریف پدیده ها مخصوصا اگر مقوله ای هنری باشند بسیار سخت است چون هنر اساسا جزء شاه واژه هایی است که به نظر می رسد تعریف ناپذیر است. اما برای انسان مشکل است که به صورت انفعالی در مقابل پدیده ها قرار گیرد. بنابراین سعی دارد آنها را تعریف و ساختار آنها را کشف کند یا خود ساختار یا تعریفی جدید بنا نهد و به گونه ای آن را کاربردی کند. بر همین اساس در این قسمت تعریفی از فیلم آمده است که مبنای این تعریف یک ساختار کلی بوده تا مخاطب قادر باشد تعاریفی که از اجزاء و عناصر این ساختار خواهد شد را طبقه بندی کند و بتواند جای آن را در تعریف مورد نظر بیابد و در نتیجه زودتر به یادگیری مورد نظر نزدیک شود.

« فیلم اساسا یک سری تصاویر متحرک همراه با صدا است (می تواند بدون صدا هم باشد) که بر اساس هدفی (اهدافی) مشخص در زمانی معین برای مخاطب نمایش داه شود.»

بر اساس این تعریف شش عامل مهم در ساخت فیلم مشخص می شود:

مخاطب

نمایش (درام)

تصاویر متحرک

اهداف

زمان

صدا

عدم توجه نسبت به هریک از این عناصر، فیلم را از مسیر اصلی خود دور خواهد کرد.

می توان این تعریف را به گونه ای گسترده تر برای فیلم آموزشی هم بیان کرد. بدین صورت که عناصر یادگیری و ساخت دانش را نیز به آن اضافه کرد.

« فیلم آموزشی اساسا یک سری تصاویر متحرک همراه با صدا است (می تواند بدون صدا هم باشد) که بر اساس هدفی (اهدافی) مشخص در زمانی معین برای مخاطب نمایش داه شود که در یک فرآیند تعاملی منجر به یادگیری یا ساخت دانش در مخاطب خواهد شد »

فرآیند تعاملی در این تعریف اشاره به این دارد که این یادگیری احتمالا یک طرفه و به صورت انتقال دانش نیست هرچند فیلم به نوعی اینتراکتیو و تعاملی نیست ولی نوع ساخت و شکل استفاده از آن در آموزش می تواند سبب شود فیلم به سمت یک رسانه تعاملی حرکت کند. در یک سیستم تعاملی، عمل متقابل اتفاق می افتد. بر خلاف علم کلاسیک که رابطه بین دو جز و یا دو عنصر، جبرا یک عامل ساده علت و معلولی عنصر A برعنصر B است، رفتار تعاملی بیانگر عمل دو جانبه از A بر B و B بر A است.

رابطه        B   < ----- >    A             به جای رابطه          B  <------‍‍‍‍‍‍‍‍    A

 و در صورت وجود عناصر متعدد این روابط تعاملی بین بقیه عناصر هم بوجود می آید. همچنین درجه پیچیدگی یک سیستم به تعداد عناصر یک سیستم و تعداد نوع روابطی که این عناصر را به هم مرتبط می کند و تاثیر متقابل و رفتارعناصر سیستم های دیگری که این سیستم را احاطه کرده اند بستگی دارد. وقتی یک سیستم به سمت یک سیستم پیچیده میل می کند دچار روابط غیر متمرکز و از پایین به بالا و رفت و برگشتی و یا روابط تو در تو، روابط غیرخطی و عدم قطعیت (ورود به شرایط پست مدرن) می شود.

دو عنصر دیگر اضافه شده به این تعریف یعنی یادگیری و ساخت دانش که از مفاهیم پایه ای روانشناسی تربیتی است در منابع مربوط به آن همچون روانشناسی رفتارگرایی، شناخت گرایی، انسان گرایی و دیدگاه های روانشناسی ساختن گرایی یا سازندگی توضیح داده شده و در اینجا با فرض اطلاع خواننده از این مباحث صرف نظر شده است. مخاطب در صورت نیاز می تواند به کتاب های مرتبط مراجعه کند ولی درعین حال به نظر می رسد قبل از بازنمایی عناصر موجود در تعریف فیلم، بیان مطالبی در باره سیر تحول نگرش به فیلم های آموزشی در ارتباط با تکنولوژی آموزشی مثمر ثمر باشد.

پس از سالهای 1900، کارخانه های تولید پروژکتور نمایش فیلم دست به تولید انبوه پروژکتورهای و نمایش فیلم زدند که به تدریج قابلیت ارائه تصاویر همراه با صدا را نیز به دست آوردند. این وسایل و ابزار(دیدگاه ابزاری) به تدریج به مدارس رسوخ پیدا کردند و بازار خوبی برای تولید کنندگان آنان به دنبال آوردند. اما تحقیقات بعدی نشان داد تفاوت قابل توجهی بین آموزش سنتی و آموزشی که توسط اینگونه رسانه ها انجام می شد وجود ندارد. در حقیقت در این دوره فیلم ها جهت دستگاه هایی که در مدارس بودند تولید می شدند بدون توجه به اینکه به ویژگیهای یادگیری مخاطب و روانشناسی مخاطب و مراحل رشد فراگیران* توجه شود. ( این مسئله به گونه ای دیگر در تولیدات فیلم های آموزشی ایرانی مشاهده می شد یعنی فیلم به جای مخاطب محور بودن، کارشناس محور و مدیر محور بودند یعنی فیلم ها برای خوشایند مدیران و یا کارشناسان تولید می شد)

بعد از جنگ جهانی فعایت های زیادی به منظور کارایی روش های تعلیم و تربیت انجام شد تا دانش آموزان بتوانند بدون احتیاج به افزایش معلمان تحت آموزش قرار گیرند یکی از این دست آوردها پیشرفت های ابزارهای آموزش جمعی و استفاده از فیلم، رادیو، تلویزیون همگانی، تلویزیون مدار بسته و تلویزیون کابلی بود. به نظر می رسد نهضت آموزش جمعی در ابتدای فعالیتش موفق نبود. زیرا تدریس بوسیله تلویزیون برای دسترسی به اغلب اهداف شناختی، نگرشی و حرکتی مناسب نبودند و دانش آموزان را منفعل و غیرفعال بار می آوردند و به دلیل محدویت های ذاتی و تا حدی هزینه سرسام آور نگهداری و استفاده از این وسایل، اغلب شبکه های کابلی تلویزیون آموزشی که به صورت گسترده ای بوجود آمدند تعطیل شدند و یا به طور موثر از فعالیتشان کاسته شد اما پخش برنامه های آموزشی مدار باز ادامه پیدا کرد. همچنین سیر تحول تکنولوژی آموزشی به سوی رفتار گرایی** باعث شد در دهه پنجاه میلادی تکنیک های یادگیری به سوی یادگیری انفرادی و بسته های آموزشی و استفاده از وسایل آموزش برنامه ای سوق پیدا کند***. اما این تکنیک ها دارای محدودیت هایی بودند که مهمترین آنها محدویت ناشی از خود شخصی بود که این محدودیت سبب می شد دانش آموزان نتوانند با همدیگر ارتباط تعاملی برقرار کنند و قادر به توسعه مهارت های گروهی از قبیل مهارت های بین شخصی نشوند در نتیجه روانشناسان انسانگرا با طرح یادگیری گروهی و تعامل افراد با یکدیگر در گروه های کوچک با استفاده از تکنیک هایی پویایی گروهی در جریان تدریس راه را برای آموزش گروهی باز کنند.

تمام این موارد باعث شد از اهمیت فیلم های آموزشی کاسته شود و به نقش رسانه هایی که با مخاطب تعامل بیشتری دارند مانند نرم افزارهای چند رسانه ای الکترونیکی توجه بیشتری شود.

تا سالها نیز تئوری سیستمی به عنوان پایه و اساس تکنولوژی آموزشی نگریسته می شد و اکنون نیز بسیاری به آن اعتقاد دارند و بر همین مبنا تکنولوژیست های آموزشی را مهندسین طراحی آموزشی می نامیدند. این دیدگاه ها که حاصل نگاه به رویکرد مدرنیته در امر یادگیری بود با چالش جدی پست مدرنها روبرو شد.

دیدگاه مدرنیته که تحت تاثیر آموزهای پوزیتیویسم و عصر روشنگری قرار دارد پیشرفت دانش را در گستره مشاهده علمی می داند و حقیقت را بر اساس انطباق دانش با قوانین طبیعی تفسیر می کند. دیدگاه های منشعب از این رویکرد اعتقاد دارند دانش خارج از ذهن یادگیرنده می باشد و وظیفه تعلیم و تربیت انتقال این اطلاعات به یادگیرنده است در نتیجه رسانه ها و فیلم ها می توانند جهت انتقال اطلاعات به یادگیرندگان استفاده شوند ولی پست مدرنها در مقابل این دیدگاه قرار می گیرند و معتقدند ادراک یک فرآیند است و بر محور معنی می چرخد و فرد موقعی چیزی را درک می کند که با هدف های او هماهنگ باشند. در نتیجه این دیدگاه بر فعالیت یاد گیرنده در ساخت دانش تاکید دارد و معتقد به برداشت مخاطب از رسانه و به تبع آن فیلم آموزشی و ساخت مفهوم در ذهن مخاطب می باشد و بیشتر به فعالیت گروهی (مثل سازنده گرایی اجتماعی ویگوتسکی) و فردی (مثل سازنده گرایی فردی پیاژه) که منجر به ساخت دانش و ساخت معنای ذهنی توسط خود فرد می شود، تاکید دارند.

علاوه بر این از منظر پست مدرن، ورود اینترنت به دنیای کلاس، بر روابط درون و برون کلاس و جریان و ساخت رابطه ها تلاثیر می گذارد. از زمانی که اینترنت و سایر فناوری های آموزشی وارد مدرسه و اجتماع یادگیری شده اند مرزهای ساختاری و محتوایی برنامه های درسی و آموزشی را گرگون کرده اند. اینترنت مسیر بزرگراههای اطلاعاتی را از انحصار دانشگاهها، سازمانها و مراکز کاملا تخصصی علمی و پژوهشی خارج کرده و به سوی مراکز علمی کوچکتر نظیر کافی نت ها، خانه ها و یا هر مکان دیگری کشیده است و به نوعی هر فرد می تواند بدون مکان و زمان از پیش تعیین شده ای به آموزش و یا تولید دانش اقدام کند. فناوری اینترنت باعث برقراری هزاران تماس مستقیم از راه دور شده است و نقش معلمان و دانش آموزان پی در پی عوض می شود و با توجه به نیاز کاربران بسیاری از هدف ها در لحظه تعیین می شود و مباحثی چون پیام ها و رسانه های مناسب انتقال دهنده و استفاده از نرم افزارهای از پیش طراحی شده و زمان بندی شده و دقیق و مواردی چون اینها در برزخ پست مدرنیسم شتابان به سوی چاره اندیشی های نو در حال حرکت است. در این میان نقش مستقل تلویزیون آموزشی و فیلم های آموزشی کمتر و آنها در دل برنامه های اینترنتی و نرم افزارهای چند رسانه ای تعاملی قرار گرفته اند. و فیلم ها در شکل های جدیدتری مثل استفاده از فیلم در روش فلیپد لرنینگ (آموزش معکوس) و موبایل لرنینگ (آموزش سیار) و کتابهای الکترونیکی قابل دسترس در همه جا و کانال ها و گروه های الکترونیکی و ... ارائه می شوند.

 

*****************************************

منبع: جزوه درسی «تولید فیلم و برنامه های تلویزیونی» رشته تکنولوژی آموزشی، دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز، تالیف: احسان صباغی، 1384

 

****************************************

 

*دیدگاه رشدگرا، رویکردی در روانشناسی است که اعتقاد دارد انسان مراحل مشخصی از رشد شناختی، شخصیتی و اخلاقی را طی می کند. رشد گرایان معتقد هستند در طی مراحل رشد این سه بعد با یکدیگر ارتباط متقابل دارند و نباید توجه به یک بعد باعث حذف ابعاد دیگر شود. این دیدگاه با نظرات اندیشمندانی چون ژان پیاژه، لورنس کهلبرگ و اریک اریکسون پشتیبانی می شود. یکی از موارد مهمی که توسط پیاژه در ارتباط با رشد مطرح می شود مراحل تفکر عینی و تفکر انتزاعی است ( و اهمیت به اینکه یادگیرنده در کدام مرحله از مراحل رشد و تفکر میباشد) که در بیشتر فیلم های آموزشی به دلیل عدم اطلاع فیلمسازانی که فیلم های آموزشی تولید می کنند از مباحث روانشناسی رعایت نمی شود. این گروه از فیلم سازان معمولا اعتقاد دارند باید فراگیران را آموزش داد تا مفاهیم مورد نظر آنان را از نظر محتوا و بصری بفهمند و مشکل از طرف فراگیران است اما به نظر می رسد یک کلاس آموزشی برای دست اندرکاران ساخت اینگونه از فیلم ها در ارتباط با مباحث روانشناسی یادگیری کارگشا تر باشد و آنها نیاز بیشتری به آموزش دارند.  

**پس از اینکه پژوهشگران تعلیم و تربیت متوجه شدند هدف از تعلیم و تربیت ایجاد یادگیری در دانش آموزان است و انتقال دانش و یا پیام مسئله اصلی تعلیم و تربیت نیست، مخاطب در مرکز تعلیم و تربیت قرار گرفت و دید ابزاری کارکرد خود را به نسبت زیادی از دست داد. در نتیجه مباحث مربوط به روانشناسی یادگیری که نشان می داد یادگیری در مخاطب چگونه اتفاق می افتد در تمامی زمینه های مربوط به تعلیم و تربیت گسترش یافت.

***همچنین رفتارگرایی موجب پیدایش رویکردی به نام «آموزش و پرورش قابلیت مدار» در تعلیم و تربیت شد که در آن نتایج مطلوب یادگیری که مقاصد خاص آموزشی بودند پیشاپیش به عنوان هدف های رفتاری مشخص می شدند. همچنین معیارها و ملاک هایی به عنوان سطح استاندارد موفقیت تعریف می شدند که توسط آنها ارزشیابی انجام می شد.

=============================================

 متن های مرتبط:

بحثی در باره فیلم های آموزشی از منظر تکنولوژی آموزشی (سینما نان دارد، یادگیری نان ندارد)

با تغییر نام یک پدیده ماهیت آن تغییر نمی کند (نگاهی به ورک شاپ های چهلمین جشنواره بین المللی فیلم رشد)

تاثیر فیلم آموزشی مفاهیم علوم ابتدایی سال پنجم بر پیشرفت تحصیلی دانش آموزان

بررسی « همخوانی انتظارات فردی و اجتماعی سند درسی ملی با اسناد جهانی »

بررسی « همخوانی انتظارات فردی و اجتماعی سند درسی ملی با اسناد جهانی ( سند توسعه پایدار، آموزش برای قرن بیست و یکم، سند فراگیرسازی فرهنگ صلح، سند آموزش برای همه، اهداف توسعه هزاره ) »

 

الف: قرابت بین توانایی مورد انتطار از یاد گیرندگان ایرانی در سطح فردی و اجتماعی با انتظارات مطروحه در سند توسعه پایدار.

1-  در سند توسعه پایدار گزاره « یاد گیرنده مادام العمر » وجود دارد اما در سند برنامه درسی ملی با اینکه در مواردی توصیه به یادگیری شده است اما به صورت مستقیم اشاره به یادگیری مادالعمر نشده است.

2-  در سند توسعه پایدار گزاره « رعایت احترام به جنس مخالف » وجود دارد اما در سند درسی ملی اشاره ای به آن نشده است.

3-  در سند توسعه پایدار به گزاره « دوری جویی از خشونت » اشاره شده است اما در سند درسی ملی چنین گزاره ای وجود ندارد. اما گزاره هایی مانند « دست یابی به توان لازم برای برخورد عاقلانه، منطقی و نقادانه با مسایل و موقعیت های متنوع و متفاوت زندگی » در سند درسی ملی وجود دارد که شاید بتوان از قسمت « برخورد عاقلانه و منطقی با موقعیت های متفاوت زندگی » آن « دوری از خشونت » را برداشت کرد اما در عین حال ممکن است فرد دیگری برخورد عاقلانه را ابراز خشونت بداند.

4-  در سند توسعه پایدار گزاره « دارای توانایی واکنش و کنترل بلایا » وجود دارد اما در سند برنامه درسی ملی چنین گزاره ای وجود ندارد.

5-  در سند توسعه پایدار گزاره « صلح طلب » ذکر شده است اما در سند درسی ملی به صورت مستقیم به چنین گزاره ای وجود ندارد.

6-  در سند توسعه پایدار گزاره « دارای توانایی بهره گیری از ICT » وجود دارد و در سند درسی ملی « علاقه به ساخت اشیاء و استفاده از محصولات فناوری » و « آگاهی از جنبه های کاربردی علوم و درک اهمیت یادگیری علم و دانش و فناوری » وجود دارند در حالی که در گزاره سند توسعه پایدار به جنبه توانایی بهره گیری از ICT اشاره شده است. در گزاره های سند درسی به جنبه درک علم و دانش و فناوری تاکید شده است.

7-  در سند توسعه پایدار گزاره های « رعایت احترام به جنس مخالف » و « عدم سوء مصرف دارو و الکل » ذکر شده است که در سند درسی ملی به صورت مستقیم به آنها اشاره ای نشده است.

8-  به نظر می رسد گزاره های دیگر سند توسعه پایدار توسط گزاره های سند درسی ملی پوشش داده شده است.

 

ب: قرابت بین توانایی مورد انتظار از یادگیرندگان ایرانی در سطح فردی و اجتماعی با انتظارات مطروحه در سند آموزش برای قرن بیست و یکم.

1-  در سند آموزش برای قرن بیست و یکم گزاره « دوری گزینی از خشونت » وجود دارد اما در سند برنامه درسی ملی به این گزاره اشاره ای نشده است.

2-  عدالت در هر دو سند وجود دارد. در سند آموزش برای قرن بیست و یکم گزاره « عدالت گرا » وجود دارد اما در هر دو سند برنامه درسی ملی گزاره « تلاش برای کاهش شکاف بین فقیر و غنی و گسترش عدالت در جامعه » پیش بینی شده است و به نظر می رسد بیشتر عدالت از جنبه اقتصادی و شکاف بین فقیر و غنی مد نظر بوده است. هرچند می توان مفاهیم فقیر و غنی را به جنبه های فرهنکی، سیاسی و اجتماعی نیز تعمیم داد.

3-  در سند آموزش برای قرن بیست و یکم گزاره « دارای میل درونی به یادگیری » وجود دارد اما در سند درسی ملی مستقیما اشاره ای به « میل درونی یادگیری » نشده است.

4-  گزاره « دوری گزینی از خشونت » گزاره مشترک سند توسعه پایدار و سند آموزش برای قرن بیست و یکم  است در که در گزینه های سند درسی ملی به آن اشاره ای نشده است.

5-  در سند آموزش برای قرن بیست و یکم گزاره « زیبایی شناسی » ذکر شده است که اگر منظور زیبایی شناسی هنری ( Aesthetics ) باشد در سند درسی ملی به این گزاره اشاره ای نشده است و نکته قابل توجه در این است که در سند درسی ملی اصلا از لغت « هنر » استفاده نشده است.

6-  به نظر می رسد گزاره های دیگر سند آموزش برای قرن بیست و یکم توسط گزاره های سند درسی ملی پوشش داده شده باشد.

 

ج: قرابت بین توانایی مورد انتظار از یادگیرندگان ایرانی در سطح فردی و اجتماعی با انتظارات مطروحه در سند فراگیرسازی فرهنگ صلح:

در سند « فراگیر سازی فرهنگ صلح » کلا چهار گزاره وجود دارد که به نظر می رسد این چهار گزاره به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم در گزاره های سند درسی ملی نیز پیش بینی شده است.

 

د: قرابت بین توانایی مورد انتظار از یادگیرندگان ایرانی در سطح فردی و اجتماعی با انتظارات مطروحه در سند برنامه آموزش برای همه.

گزاره « صلح طلبی » گزاره مشترک سند برنامه آموزش برای همه و سند توسعه پایدار است اما در سند درسی ملی به صورت مستقیم چنین گزاره ای وجود ندارد.

 

ه: قرابت بین توانایی مورد انتظار از یادگیرندگان ایرانی در سطح فردی و اجتماعی با انتظارات مطروحه در سند اهداف توسعه هزاره .

1-  گزاره « صلح طلبی » گزاره مشترک سند اهداف توسعه هزاره، سند آموزش برای همه و سند توسعه پایدار است اما در سند درسی ملی به صورت مستقیم به چنین گزاره ای اشاره نشده است.

2-  در سند اهداف توسعه هزاره، گزاره « برابرجویی جنسیتی » وجود دارد اما در سند درسی ملی به صورت مستقیم به چنینین گزاره ای اشاره نشده است.

3-  در سند اهداف توسعه هزاره، گزاره « احترام به آزادی بیان » ذکر شده است اما در سند درسی ملی به صورت مستقیم به چنین گزاره ای اشاره نشده است.

4-  گزاره « دوری گزینی از خشونت » گزاره مشترک سند اهداف توسعه هزاره، سند توسعه پایدار و سند آموزش برای قرن بیست و یکم است اما در سند درسی ملی به صورت مستقیم به چنین گزاره ای اشاره نشده است.

5-  در سند اهداف توسعه  هزاره، گزاره « احترام به آزادی بیان » ذکر شده است اما در سند درسی ملی به صورت مستقیم به چنین گزاره ای اشاره نشده است.

6-  به نظر می رسد گزارهای دیگر سند اهداف توسعه هزاره توسط گزاره های سند درسی ملی به نوعی پوشش داده شده است.

 

                                                                                                  نگارش:  احسان صباغی

                                                                                                      90/8/23

  

 

==========================

مطالب مرتبط:

- نقد و بررسی ده فیلمنامه مربوط به کتاب « هدیه های آسمانی » متعلق به دوره ابتدایی تحصیلی

گلوله های حقیقی // داستان کوتاه // طرحي براي فيلمنامه// نشر مجدد

گلوله هاي حقيقي 

 

  هر روز صبح هنگام خروج از خانه، گلوله هايي كه به سمتم شليك مي شد را حس مي كردم، يعني در حقيقت صداي انها را مي شنيدم ولي متوجه نمي شدم چرا مسئولين شليك گلوله ها هر روز گلوله هاي مشقي به طرف من يا بقيه مردم  شليك مي كنند.

 بعد كم كم متوجه شدم  مردم عادي نيز به جمع شليك كنندگان گلوله هاي مشقي اضافه شده اند و روز به روز به تعداد شليك كنندگان گلوله هاي مشقي اضافه مي شد.

يك روز تصميم گرفتم دليل شليك گلوله ها را بفهمم به همين خاطر به سمت يكي از شليك كنندگان محترم رفتم و از او پرسيدم:

چرا گلوله مشقي به سمت من شليك مي كنيد؟

شليك كننده محترم جواب داد:

عزيزم اين گلوله ها حقيقي است، شما مرده ايد ولي خودتان خبر نداريد. اين گلوله ها مرده ها را از پاي در نمي آورند.

 

 

   از وقتي كه با مامور محترم شليك گلوله صحبت كردم احساس خوبي ندارم. به محل كارم رفتم و با همكارانم صحبت كردم . هيچ حركت و رفتاري كه نشان از مرگ من باشد نديدم و آنها مثل آدمهاي زنده با من رفتار كردند هر چند بعضي از آنها اسلحه هايشان را در مي آوردند و به سمتم شليك مي كردند. ولي معمولا بعد از شليك، دستي به پشتم مي زدند و سعي داشتند اظهار محبت كنند، حتي يكي از آنها گفت:

عزيزم اميدوارم هميشه مثل الان زنده و سر حال باشي.

عصر بعد از اتمام كارم وارد خيابان شدم. رفتار مردم با من نيز نشاني از مرده بودنم را نداشت جز  گلوله هايي كه بعضي از مواقع به سويم شليك مي كردند. تصميم گرفتم به روانشناس مراجعه كنم چون توي فيلم ها ديده بودم در اينجور مواقع بايد به روانشناس مراجعه كرد. به اولين مطب روانشناسي كه در مسيرم بود رفتم و از منشي او تقاضاي ملاقات با روانشناس را كردم. منشي گفت مي توانيد وارد اتاق دكتر شويد، مراجعه كننده ديگري نداريم. وقتي به سمت اتاق دكتر مي رفتم منشي اسلحه اش را بيرون آورد و به سمتم شليك كرد.

وارد اتاق دكتر شدم و ماجرا را براي دكتر شرح دادم، دكتر در حالي كه لبخند مرموزي بر لب داشت و قيافه اش جدي به نظر مي رسيد گفت:

عزيزم شما مرده ايد، ولي باور نداريد، شما مرگتان را باور نكرده ايد.

سپس اسلحه اش را در آورد و به سمتم شليك كرد.

 

 

   در آپارتمانم را باز كردم و با بي حالي خودم را روي كاناپه انداختم و دراز كشيدم احساس مي كردم قدرت بلند شدن ندارم، حس مي كردم براي هيچ كاري  انگيزه ندارم، ديگر تصميم نداشتم به محض رسيدن به خانه كاغذ و قلم بردارم و داستان جديدم را بنويسم يا تحقيق جديدي را شروع كنم، با اينكه احساس تشنگي مي كردم حال رفتن تا نزديكي يخچال را نداشتم، حتي حس حركت دادن پاهايم را نيز نداشتم، مثل اينكه پاهايم آنقدر توان داشتند كه من را تا نزديكي كاناپه برسانند و حالا پس از پايان ماموريتشان قدرت هيچ گونه حركتي را نداشتند. روشنايي روز جايش را به تاريكي شب مي داد و فقط نور ضعيفي از چراغ خيابان كه پس از عبور از پرده هاي نسبتا نازك پشت پنجره به داخل نفوذ كرده بود اندكي اتاق را روشن مي كرد و اين نور ناچيز فقط مي توانست حجم كلي اشياء اتاق را نشان دهد. در اين فضاي نوري حس مي كردم صداي ساعت ديواري چند برابر شده است و صداي موتور يخچال را مثل هياهو و سر و صداي يك كارخانه بزرگ با دستگاهاي مكانيكي متعدد مي شنيدم. احساس كرختي شديدي كردم و ديگر چيزي نشنيدم.

 

 

    با صداي موتور يخچال كه با تيك تيك ساعت ديواري قاطي شده بود چشمانم را باز كردم. نمي دانستم چند ساعت يا چند روز گذشته است. احساس مي كردم صداهاي ديگري نيز مي شنوم . صداها رنگ و آهنگ عادي نداشت و مثل آن بود كه از داخل فضايي سرداب مانند شنيده مي شود، كشيده و زنگ دار بود. صداي آدمها بود. آدمهايي كه تقاضاهايي داشتند يا چيزهاي مي خواستند اما به نظر مي رسيد به بن بست هاي مكرر برخورد مي كنند حس مي كردم آنها در فضايي شناور هستند. در فضايي كم نور كه آب تمام آن را فرا گرفته بود و آنها با فاصله هاي زيادي از يكديگر  شناور بودند، آنقدر از هم دور بودند كه در آن محيط  همديگر را نمي ديدند. در نزديكي هر كدامشان چيزي قرار داشت و سعي داشتند خود را به آن چيز برسانند، اما هنگامي كه به نزديكي آن شي مي رسيدند انگار به مانعي محكم برخورد مي كردند و اندكي به عقب رانده مي شدند و مجددا سعي مي كردند به آن چيز نزديك شوند و دوباره بعد از برخورد با آن مانع نامريي، به آن شي نمي رسيدند و به عقب رانده مي شدند. اين عمل آنها همين طور ادامه داشت تا اينكه بسياري از آنها ديگر هيچ تلاشي نمي كردند و فقط نزديك آن شي شناور بودند.

كم كم احساس كردم آب اطرافم را فرا گرفته است و با جريان آرام آب من هم  اندك اندك وارد آن فضاي عجيب و در زير آب شناور شدم.  حالا به آدمها نزديكتر بودم و مي توانستم بهتر ببينم. بعد از اينكه آدمها ديگر هيچ تلاشي براي رسيدن به آن شي انجام نمي دادند چيزي شفاف كه به نظر شيشه مي رسيد و مانع بين آدمها و آن شي بود از جا برداشته مي شد و ديگر مانعي وجود نداشت اما آدمها ديگر هيچ تلاشي براي برداشتن آن چيز انجام نمي دادند حتي وقتي جريان آب آنها را به آن شي نزديك مي كرد و شي در كنارشان قرار مي گرفت آنها هيچ حركتي براي برداشتن آن انجام نمي دادند.  دورتر ها آنجايي كه به سختي ديده مي شد آدمهايي بودند كه تازه تلاششان را شروع كرده بودند و سعي داشتند خود را به آن شي نزديك كنند و آن را به دست آورند اما به آن شيشه برخورد مي كردند و هر چه به من نزديكتر مي شدند تلاششان كمتر مي شد و در انتها شيشه برداشته مي شد ولي آنها ديگر هيچ حركتي نمي كردند.

 

   جريان آرام آبي كه به سختي حس مي شد من را به سوي آدمي كه در نزديكيم بود راند. صداهايي از طرف او مي شنيدم، مشخص نبود اين صداي او است كه از دهانش خارج مي شود يا صداي ذهن او بود كه مي شنيدم، صدا گنگ و نامفهوم بود ولي از بين لغات و جملات بعضي از آنها قابل فهم بود. او مي گفت:

من به دنبال هيچ چيز نيستم ... من هيچ حركتي نمي كنم ... من آدم فهميده اي نيستم ... من دانشمند و نحبه نيستم ... من فقط يه آدم هستم ... من يه آدم معمولي هستم ...

اين جملات همينطور تكرار مي شد، ناگهان صدایي كه به نظر مي رسيد از همه طرف پخش مي شود و جهت خاصي ندارد در فضا پيچيد و به سمت آدمي كه در نزديكي من بود متمركز شد و با لحني سرزنش كننده گفت:

فاز نخبه كشي تمام شد، الان در فاز جديد هستيم، فاز آدم كشي.

سپس ناگهان صدا به سوي من متمركز شد و با لحني كه آشنا به نظر مي رسيد ادامه داد:

به فاز جديد خوش آمدي عزيزم.

 

 

                                                                                          نگارش:

                                                                                                   احسان صباغي

                                                                                                    مهر ماه 1389

لینک قبلی همین داستان

 

                        =====================================

لینک مرتبط:

من زنده ام فقط کفش هايم را برده اند

نقد و بررسی ده فیلمنامه مربوط به کتاب « هدیه های آسمانی » متعلق به دوره ابتدایی تحصیلی است

 

متن زیر خلاصه نقد و بررسی ده فیلمنامه مربوط به کتاب « هدیه های آسمانی » متعلق به دوره ابتدایی تحصیلی است.

-  برای بررسی کارهای آموزشی نیاز است اهداف هر قسمت از فیلمنامه به صورت روشن مشخص شده باشند تا ارزشیابی بر مبنای اهداف انجام شود و بتوان نظر داد که فیلمنامه به اهدافش نزدیک شده است یا خیر. اهداف فیلمنامه « هدیه های آسمانی » مشخص نشده اند.

 

-  قسمت اول « هدیه های خدا » : در قسمت اول فیلمنامه ( مانند بقیه قسمت هایی که ماجرا در کلاس درس اتفاق می افتد ) اصل ماجرای فیلمنامه بر اساس دیالوگ های بین معلم و دانش آموزان بنا شده است و معلم به صورت رفت و برگشتی از دانش آموزان سوالاتی را می پرسد و دانش آموزان جواب می دهند و در انتها از سوالها و جواب ها نتیبجه گیری می کنند. تفاوت اینکه این روند سرکلاس درس اجرا شود و یا اینکه از آن فیلم تهیه شود و در اختیار دانش آموزان قرار گیرد در چیست؟

در حالت واقعی و در سر کلاس درس به دلیل اینکه معلم و دانش آموزان خودشان در حال تعامل با یکدیگر هستند و ساخت دانش و مفاهیم توسط خودشان انجام می شود نتیجه بهتری به دست می آید اما در فیلم ( فیلمنامه ) این فرآیند در داخل خود فیلم اتفاق می افتد در نتیجه حالت انتقال اطلاعات پیدا می کند. اگر قرار است یک روندی ( تولید فیلم ) جایگزین روند دیگری ( عمل واقعی در موقعییت ) شود باید آن روند جایگزین، قادر باشد ارزش افزوده تری بوجود آورد، نه اینکه باعث تقلیل یک روند تعاملی ( و ساخت دانش ) به روند انتقال اطلاعاتی شود.

 

-  قسمت دوم « پرندگان چه می گویند؟ » : در این قسمت نیز تمام اهداف فیلم توسط دیالوگ های که بین مادر و ساجده رد و بدل می شود بیان می شود. یعنی تنها با شنیدن دیالوگ های این دو نفر منظور متن به مخاطب منتقل می شود و کارکردی شبیه به قسمت اول فیلم دارد به عبارتی هدفهای فیلم نمایشی نشده است و فقط با دیالوگ به مخاطب منتقل می شود.

 

-  قسمت سوم « وضو می گیرم »: فضا سازی تصویری فیلمنامه ضعیف است و اطلاعات در بیشتر مواقع توسط منولوگی که در دیالوگ ها آورده شده است ارائه می شود.

برای مثال شروع فیلمنامه با دیالوگی بین پدربزرگ و اعضای خانواده آغاز می شود.

پدر بزرگ: مهمانی داریم می ریم، پس چی؟ اونم یه مهمونی درست و حسابی، خونه کی؟ مسجد، خونه خدا! چه مهمونی از این بهتر سراغ داری؟

و در جواب پدر بزرگ که از مادر می خواهد به مسجد برود، مادر می گوید.

مادر: منتظر بهروزم، راستش امروز کلید خونه رو با خودش نبرده، ممکنه بیاد پشت در بمونه، بعدم خسته از سر کار برمیگرده، خونه باشم که یه استکان چای جلوش بزارم.

و یا هنگام حرکت پدر بزرگ به سمت مسجد، می گوید.

پدر بزرگ: وقتی میخوای بری مسجد باید خودت را مرتب کنی بابا جان، بهترین و تمیزترین لباسهایت را بپوشی و موهای سرت رو شانه بزنی ...

داخل مسجد نیز ( مانند فیلمنامه قسمت اول ) معلم یک سری سوالاتی می پرسد و بچه ها جواب می دهند. تفاوت این سوال و جوابها با سوال و جوابهایی که بچه ها در سر کلاس درس با اجرای این داستان می توانند بیان کنند در چیست؟

 

- قسمت چهارم « دو روحانی »: قسمت چهارم نیز همان مشکلات قسمت های قبلی را دارد. دو دانش آموز قصد دارند به روحانی محل قبل از اینکه او به آنها سلام کند، به روحانی سلام کنند. تمام این اتفاقات در دیالوگ بیان می شود. نقش رسانه ای مثل فیلم در این میان چیست؟ و چه تفاوتی با یک نمایش رادیویی دارد؟

 

-          قسمت پنجم: « جشن میلاد »: این قسمت هم مانند قسمت های قبلی است و به جای افزایش بار دراماتیک فیلمنامه، فیلمنامه حالت جنگ های تلویزیونی را دارد که یکی ایستاده و سوال می کند و بچه ها یکی یکی جواب می دهند و او در انتها از حرف بچه ها نتیجه گیری می کند.

 

- قسمت های « ششم، هفتم، نهم »: به دلیل نقش بازی در این قسمت ها و با توجه به اینکه پایان و جمع بندی این گزارش در باره بازی و نقش آن در یادگیری است و به خاطر عدم تکرار مطالب، در قسمت پایانی متن به نقاط ضعف این قسمتها اشاره خواهد شد.

 

 

- قسمت های « هشتم و دهم »: مانند بقیه قسمت ها است و ساختار فیلمنامه بر مبنای  دیالوگ بنا شده است.

 

- چند قسمت از فیلمنامه بر اساس بازی بین بچه ها در سر کلاس درس شکل گرفته است به همین دلیل لازم است به نکاتی توجه شود:

یادگیری توسط بازی در سنین کودکی یکی از روشهایی است که توسط نظریه پردازان و پژوهشگران روانشناسی یادگیری روی آن تاکید بسیار شده است اما منظور این نظریه پردازان این است که خود بچه ها در حین بازی بهتر یاد می گیرند و یادگیری عمیق تری برای آنها شکل می گیرد نه اینکه به جای آنها بازی شود و یا از بازی آنها فیلم تهیه شود. چون در غیر این صورت آنها به صورت عینی و واقعی در بازی شرکت ندارند و فقط ناظر بازی کردن دیگران هستند.

« آرتور جر سیلد » محقق و پژوهشگر می گوید: بازی راهی است که کودک را از مجهول به معلوم ( یادگیری ) هدایت می کند. موضوع مهم در این راه « تخیل » و « تجربه » کودک است.

منظور از تخیل و تجربه کودک این است که خود کودک تخیل کند و خود کودک تجربه کند، نه اینکه دیگران و یا گروه فیلمسازی به جای او تخیل و تجربه کنند.

بازی های نمایشی، بازی های نمادین، بازی های تخیلی و بازی های آموزشی روندی است که شرکت خود کودک در بازی مبنای اصلی آن است و معمولا در سر کلاس و یا گروهی که به بازی مشغول می شوند انجام می شود.

                                                                       نگارش: احسان صباغی

                                                                               22/3/92

==========================

مطالب مرتبط:

  

بررسی کتاب « ارزشیابی وسایل آموزشی »

متن زیر که حدود چهار سال پیش تهیه شده بررسی و نقد کتاب « ارزشیابی وسایل آموزشی » است که توسط کمیته ای تحت همین عنوان در دفتر تکنولوژی آموزشی سازمان پژوهش و برنامه ریزی تالیف شده است و دفتر تکنولوژی قصد داشت آن را جهت ارائه شاخص هایی برای تولید کنندگان و ارزشیابی وسایل آموزشی ارزیابان اینگونه وسایل به صورت کتابی منتشر کند.

**************************************

بررسی کتاب « ارزشیابی وسایل آموزشی »

 

-  درمقدمه مولفان و شروع کتاب ( صفحه 7 )، به نقل قول از کتاب رسانه های آموزشی ( رابرت ایسر، رابرت گانیه، 1974، ترجمه رضا مهجور ) آمده است:

« در ادوار گذشته، معلمان و مربیان برای انتقال پیام و ارائه پیام آموزشی با مشکل انتخاب رسانه مناسب رو به رو بوده اند. »

اما در پاراگراف بعدی مولفان به نقش رسانه ها در فرآیند یادهی و یادگیری اشاره می کنند.

هنکام نگارش کتاب و مقاله هایی که به شیوه « مرجع دهی » و « رفرنس دهی » تهیه می شود تصور بر این است که با دادن رفرنس یا افزایش رفرنس، جنبه های علمی متن افزایش پیدا می کند اما در اکثر اینکونه نوشته ها، متن ها بدون تجزیه و تحلیل و ارتباط آنها با یکدیگر فقط در کنار هم چیده می شوند. به هر حال مواضع مولفان محترم در ارتباط با اینکه نقش رسانه ها را یادگیری می دانند یا انتقال پیام می دانند مشخص نیست و یا حتی اگر به هر دو اعتقاد دارند مشخص نیست.

این مسئله در کتاب « ارزشیابی فیلم های آموزشی » با شدت بیشتری خود را نشان می دهد.

-   فصل اول کتاب در مورد رسانه های آموزشی است. در این فصل به روشهای گوناگونی که رسانه ها طبقه بندی شده اند همراه با رفرنس آنها اشاره شده است. حال سوال این است که این قسمت کتاب و این طبقه بندی ها چه ارتباطی با طبقه بندی مولفان یا کمیته های ارزشیابی دارد؟ این بخش چه ارتباطی با فصل انتهای کتاب که در باره رسانه های آموزشی است دارد؟ کاربرد آن در فصل انتهای کتاب چیست و یا به چه نحوی از آن استفاده شده است.

-    فصل دوم کتاب در باره ارزشیابی است که با تعریف سیستم آغاز شده است. در کتاب برای تعریف سیستم آمده است.

« بنا به تعریف سیستم ( نظام ) مجموعه ای از اجزای به هم پیوسته است که برای تححق هدف معیینی استقرار می یابد. »

به نظر می رسد با توجه به اینکه یکی از فاکتورهای مهم هر سیستمی تعامل عناصر و اجزای آنها با یکدیگر است که آن را با دیگر شکل های آموزشی متفاوت می کند اگر تعریف بالا به شکل زیر یا به گونه ای که مفهوم تعاملی بودن در آن منظور شده باشد تصحیح شود مناسب تر است.

تعریف تصحیح شده پیشنهادی: « سیستم ( نظام ) مجموعه ای از اجزای است که به صورت تعاملی و به پیوسته به سمت هدف یا اهداف مشخصی در حال حرکت است. »

-   در ادامه همین فصل مراحل ارزشیابی درسی و انواع الگوهای ارزشیابی آورده شده است اما باز هم مانند فصل اول، ارتباط این مطالب با ارزشیابی وسایل آموزشی و تعیین ملاک هایی که در فصل آخر کتاب آمده است مشخص نیست.

آیا از این الگوها استفاده شده است؟

آیا الگوی جدیدی به کار برده شده است؟

اگر اینگونه است ارتباط این الگوی جدید با الگوهای مورد اشاره در چیست؟

-   در فصل سوم برای ارزیابی وسیله آموزشی سه عامل « 1- ویژگیهای فیزیکی 2- توانمندی های آموزشی، روانشناختی و فرهنکی 3- رعایت اصول ایمنی »در نظر گرفته شده است که به ترتیب 5/32 و 71/54 و 74/12 درصد برای هر یک از عامل ها در صورت به دست آوردن امتیاز کامل تعریف شده اشت اما اینکه درصد، هر یک از عامل های مشخص شده بر چه اساس و ملاکی است مشخص نشده است.

مثلا چرا به ترتیب امتیاز «40، 50، 10 » و یا « 20، 60، 20 » و یا ... در نظر گرفته نشده است؟ ( به نظر می رسد مجموع سوال ها و ملاک های هر عامل مبنای این تقسیم بندی بوده است. )

-  علاوه بر سه عامل فوق، ملاک هایی به عنوان ویژگیهای ممتاز برای وسیله تعریف شده است که باز هم دلیل یا ملاک اینکه چرا نشود این ویژگیها از سه عامل فوق جدا شده است مشخص نیست. مثلا چرا نشود این ویژگیهای ممتاز را در ملاک ها یا زیر ملاک های سه عامل ذکر شده قرار داد. برای روشن شدن مطلب موردی از کتاب را بررسی میکنیم. مثلا در قسمت عوامل « توانمندی آموزشی، روانشناختی و فرهنگی » ملاک « تناسب با اهداف آموزشی ( صفحه 54 ) » و در قسمت « ویژگیهای ممتاز ( صفحه 60 ) »، « ارتباط افقی و عمودی » به عنوان یک ویژگی ممتاز که سبب امتیاز ویژه می شود مطرح شده است ( ارتباط افقی بین مفاهیم دروس مختلف یک سال و ارتباط عمودی بین یک درس در سالهای مختلف ). همانطور که میدانیم اهداف آموزشی که بر مبنای اصول و مفاهیم برنامه آموزشی و درسی تهیه و تدوین شده باشد باید حتما ارتباط افقی و عمودی اهداف را در نظر داشته باشند و اگر هنگام تهیه اهداف این دو مورد رعایت نشود، هدف آموزشی مناسبی نیستند و برنامه ریز موظف است این ارتباط را بین اهداف برقرار و یا در صورت عدم برقراری ارتباط آن هدف را حذف کند. در نتیجه وقتی در قسمت « عامل توانمندی های آموزشی، روانشناختی و فرهنکی » ملاک تناسب با اهداف آموزشی وجود دارد و هنگامی یک هدف، هدف آموزشی مناسبی تلقی می شود  که دو ملاک ارتباط افقی و عمودی در آن رعایت شده باشد به همین دلیل وقتی در قسمت ویژگیهای ممتاز، ویژگی ارتباط افقی و عمودی هدف مطرح شده و برای آن امتیاز ویژه ای در نظر گرفته اند به نظر می رسد این ویژگی زائد است و باید در همان قسمت تناسب با اهداف آموزشی قرار گیرد. ( چون اگر این دو ویژگی را نداشته باشد هدف آموزشی مناسبی نیست. )

-   قسمت « تعاریف مفهومی » ( صفحه 44 ): به نظر می رسد به جای آموزش رسمی و غیر رسمی که از کتاب ( ذباحیان، مصطفی 1383 ) استفاده شده است، اگر تعریف این دو مفهوم از کتاب « فرآیند برنامه ریزی آموزشی » نوشته کارشناسان یونسکو و ترجمه فریده مشایخ استفاده شود، وضوح و شفافیت بیشتری خواهند داشت.

-   در قسمت تعاریف مفهومی، تعریف رسانه های آموزشی از کتاب هاشم فردانش ( 1372 ) و تعریف وسایل آموزشی از کتاب علی رووف ( 1377 )، تدوین کنندگان ملاک ها و مولفین را با این تناقض روبرو کرده است که اگر وسیله آموزشی همان رسانه آموزشی است آیا فیلم، نرم افزار صوتی، ... جزء وسایل آموزشی هستند یا نیستند در نتیجه این تناقض را سعی کرده اند در تعریف عملیاتی وسایل آموزشی توضیح دهند که اطلاق عنوان وسایل آموزشی به این مجموعه بر اساس تفکیکی است که دفتر « تامین رسانه های آموزشی » برای ارزیابی وسایل و رسانه های آموزشی مد نظر دارد. بر این اساس وسایل آموزشی در اینجا به هر ابزاری که با هدف یاد دادن برای یاد گرفتن مورد استفاده قرار گیرد و یا هر وسیله و اسبابی که در متن فعالیت های یاد دهی و یادگیری حضور پیدا کند مورد نظر است به جز فیلم، محتوای الکترونیکی و ...

حال سوالی که مطرح می شود این است که مگر فیلم و نرم افزارهای الکترونیکی و ... وسیله و ابزاری برای یاد دهی و یاد گیری نیستند؟ به نظر می رسد این تناقض از آنجا بوجود آمده است که قبل از تشکیل کمیته ها بدون توجه به فلسفه طبقه بندی رسانه ها، اقدام به تشکیل کمیته ها کرده اند که این طبقه بندی علاوه بر اینکه مبنای علمی نداشته به نظر می رسد دیدگاهی هم پشت سر آن وجود نداشته است تا طبقه  بندی جدیدی تعریف و یا ایجاد کند.

هنگام طبقه بندی معمولا رسانه ها و وسایل را بر اساس تعاریف  و ویژگیهای مشترک طبقه بندی می کنیم. رسانه ها به روش های متفاوتی طبقه بندی می شوند که در فصل اول این کتاب نیز به گروهی از این طبقه بندی ها اشاره شده است. ( مثل طبقه بندی به دو گروه رسانه های آموزشی نورتاب و غیر نور تاب) این طبقه بندی ها در حال حاضر کارایی خود را از دست داده اند مخصوصا با آمدن کامپیوتر و لوازم جانبی آن این تقسیم بندی ها ناکارایی خود را بیشتر نشان می دهند اما به نظر می رسد از تقسیم بندیهای موجود، تقسیم بندی « سخت افزار » و « نرم افزار » هنوز بتواند تا حدودی کارگشا باشد. ( از این تقسیم بندی در کتاب نامی آورده نشده است، سخت افزاز ها وسایلی هستند که برای ارائه محتوای آموزشی از آن استفاده می شود و نرم افزارها خود محتوا را در بر دارند. ) هر چند امروزه شاید بتوان رسانه هایی پیدا کرد که حنبه نرم افزاری و سخت افزاری را به صورت تداخلی یک جا در بر داشته باشند.

 

به نظر می رسد اگر حضور کارشناس و برنامه ریز آموزشی و درسی، کارشناس تکنولوژی آموزشی و کارشناس روانشناسی تربیتی برای کمیته ها تعریف و در نظر گرفته می شد مطالب تئوری و عملی ملاک ها در بحث ها و گفتگو با چالش بیشتری روبرو می شد در نتیجه استحکام، قدرت و کاربرد مناسب تری داشت.

هر چند ملاک هایی که این کمیته تهیه کرده است نسبت به ملاک های کمیته فیلم های آموزشی از قوت بیشتری برخوردار است اما به نظر می رسد در ارزیابی وسیله توسط ملاک ها، کارشناسی که وسیله را بررسی می کند ملاک اصلی است و ملاک ها کارشناس محور است. به این معنی که اگر کارشناسی با این ملاک ها و مفاهیم آشنا و مسلط باشد ارزیابی مناسبی از وسیله خواهد داشت و اگر کارشناسی در سطح با این مفاهیم آشنا باشد ارزیابی سطحی خواهد بود و در بعضی مواقع ممکن است ارزیابی اشتباهی از وسیله داشته باشد. 

و در انتها به نظر می رسد ملاک های موجود بتواند به تولید کنندگان جهت آشنایی با مفاهیم مورد نظر کمک کند و آنها را وادار کند در باره هر یک از مفاهیم به تحقیق و جستجو بپردازد تا به تولید رسانه های آموزشی مناسب تر نزدیک شود.

 

                                                                                      نگارش: احسان صباغی

                                                                                             2/11/89 

 

===================================

مطالب مرتبط:

بررسی کتاب درسی « تولید و کاربرد مواد آموزشی »

متن زیر که حدود هشت سال پیش تهیه شده بررسی و نقد کتاب درسی « تولید و کاربرد مواد آموزشی » تالیف آقای دکتر محمد حسن امیر تیموری است که جهت تدریس در رشته کودکیاری هنرستانهای کشور تالیف شده است.

************************************************

بررسی کتاب درسی « تولید و کاربرد مواد آموزشی »

 

-          در صفحه 22 کتاب در باره « ارتباطات آموزشی » آمده است:

" معلمان در کلاس درس، دانش و تجربه خود را از طریق برقراری ارتباط به فراگیران منتقل می کنند. فرآیند یادگیری از طریق ارتباط را اصطلاحا ارتباطات آموزشی می نامند. در الگوی ساده ارتباط آموزشی بالا عناصر زیر دیده می شود. "

فرآیند یادگیری و الگویی که پس از آن توسط مولف محترم ارائه شده است فقط ارتباط در کلاس درس را مد نظر دارد. امروزه با آمدن کامپیوتر و محیط های مجازی، بسیاری از ارتباطات به صورت مجازی اتفاق می افتد و یادگیری در ارتباط با ارتباطات آموزشی منحصر به کلاس درس و تخته سیاه نیست، ارتباط در محیط های مجازی یکی از مواردی است که مولف به آن توجه نکرده است.

 

صفحه های 29، 30، 31، 32 و 33، نقش حواس در یادگیری – مخروط تجارب یادگیری دیل

در این قسمت مولف به نقش و درصد انتقال اطلاعات توسط حواس انسان اشاره کرده است ( 75% بینایی، 12% شنوایی، 3% بویایی، 3% چشایی ) این مقادیر احتمالا صحیح است و در منابع متعددی به آن اشاره شده است ولی به نظر می رسد درصد اطلاعاتی که توسط یک حس دریافت می شود دلیل بر عمیق بودن یادگیری نیست. مولف در ادامه با استفاده از مخروط « ادگار دیل » قصد دارد نقش حواس در یادگیری و نقطه نظرگاه « ادگار دیل » در یادگیری را با یکدیگر مرتبط سازد اما به نظر می رسد تحلیل مناسبی ارائه نکرده باشد. این مخروط که در حقیقت از مراحل رشد « پیاژه » اخذ شده است، تجارب یادگیری را از عینی به ذهنی تقسیم بندی کرده است. پیاژه معتقد است کودک پس از گذر از مرحله عینی وارد مرحله تفکر انتزاعی که مرحله تحولی بالاتری است می شود. در دیدگاه روانشناسی تحولی پیاژه تا وقتی کودک در مرحله عینی قرار دارد مفاهیم انتزاعی را به خوبی درک نمی کند اما پس از ورود به مرحله تفکر انتزاعی انسان قادر به درک مفاهیم انتزاعی می شود.

به نظر می رسد عینی بودن تجربه ( مخصوصا در سنین حدود بالای 12 سال ) ارتباط زیادی با عمیق بودن و پایدار بودن آن نداشته باشد در مرحله تفکر انتزاعی انسان قادر به درک مفاهیم انتزاعی می شود در حالی که در مرحله تفکر عینی، آنچه عینی است درک می کند در نتیجه درک او با توجه به اینکه در سطوح پایین تری قرار دارد و هنوز مفاهیم انتزاعی را متوجه نمی شود به نظر می رسد عمق کمتری دارد. در نتیجه آنچه از دیدگاه پیاژه و به نوعی دیگر از مخروط دیل می توان استفاده کرد این است که برای مخاطبینی که در مرحله تفکر عینی هستند از تجارب عینی و برای یادگیرندگانی که از این مرحله عبور کرده اند می توان از موارد عینی و انتزاعی استفاده کرد.

به نظر می رسد انباشت اطلاعات ( که توسط حس بینایی منتقل می شود ) مسئله اصلی یادگیری نیست. امروزه معتقدند کدهای زبانی، گفتگو ( گفتمان ) و کلمات که انتزاعی هستند و واقعیت عینی ندارند و کارکرد نشانه شناسی قوی دارند نقش بسیار زیادی در یادگیری دارند. روانشناسان پیرو دیدگاه سازندگی ( ساختن گرایی ) بیشتر با توجه به نظرات ویگوتسکی معتقد هستند بحث ها و گفتگو ( گفتمان ) در گروه های کوچک یادگیری که سبب ساخت دانش و ساخت ذهنی می شود یادگیری عمیق تری برای مخاطبان به ارمغان می آورد. همچنین روانشناسان انسانگرا که تحت تاثیر نظریات مازلو و کارل راجرز هستند نیز اعتقاد به یادگیری در گروه های کوچک و اکتشاف معنی شخصی دارند.

 

صفحه 35 ، مفهوم یادگیری

در این قسمت تعریفی که از یادگیری ارائه شده از دیدگاه رفتارگرایی اخذ شده است و دیدگاه کتاب هم با توجه به تاکید خاصی که به ابزار دارد نشانگر غلبه رفتارگرایی بر کتاب است. با توجه به مباحث قبلی و تحولی که تعاریف یادگیری داشته اند تعریف کتاب از یادگیری به روز نیست.

 

صفحه 71 ، اصول و فنون تولید رسانه های آموزشی

با اینکه تیتر این فصل عنوان کلی « اصول و فنون تولید رسانه های آموزشی » را در بر دارد، مولف تنها به اصول گرافیکی، ترکیب بندی، رنگ آمیزی اشاره کرده است در حالی که رسانه ها و تولید آن گستردگی فروانی دارند.

 

صفحه 65 ، انتخاب نوع رسانه آموزشی

کتاب: " در این مرحله، معلم باید بر اساس مشخصات، مزیت ها و محدویت های رسانه های آموزشی که در فصل های قبل به طور مشروح مورد بحث و بررسی قرار گرفته است نوع رسانه آموزشی را انتخاب کنند. "

بر خلاف متنی که در کتاب آمده است تا صفحه 65 در باره مشخصات، مزیت ها و محدویت های رسانه های آموزشی بحثی نشده است و فقط در باره رسانه های ترسیمی توضیح داده شده است. به نظر می رسد این پاراگراف کتاب مستقیما از متن منبع اصلی بدون هیچ تغییری استفاده شده است بدون توجه به اینکه با مطالبی که برای تالیف این کتاب انتخاب شده هماهنگ و تصحیح شود.

 

صفحه 200 ، روش نصب عکس روی مقوا

کتاب: " ... ب – با استفاده از خط کش و گونیا یک قطعه مقوای چهار گوش را که از هر طرف cm 10 بزرگتر از عکس مورد نظر است ببرید ... "

با توجه به اندازه عکس هایی که فراگیران انتخاب می کنند اندازه های حاشیه های دور عکس نیز متفاوت خواهد بود همانگونه که درعکس هایی که توسط خود مولف نیز برای چاپ در کتاب انتخاب شده و در صفحه بعد، چاپ شده است مشاهده می شود با توجه به اندازه عکس ها حاشیه های آن cm 5، cm 3.5 و cm 6.5 در نظر گرفته شده است.

 

صفحه های 209 – 213 ، اسلاید و فیلم استریپ

امروزه استفاده از این نوع فیلم استریپ منسوخ شده است و تقریبا به تاریخ پیوسته است و بیشتر از نرم افزارهایی شبیه پاور پوئینت برای ارائه عکس و مطلب استفاده می شود و در موارد نادری از اسلاید استفاده می شود اما در کتاب به این مسئله توجه نشده است.

 

صفحه 214 ، کوپ ها و میکروسکوپ ها

امروزه میکروسکوپ های الکترونیکی و کامپیوتری جدیدی به بازار آمده است که مستقیما یا توسط کامپیوتر تصاویر آنها دیده می شود و در صورت لزوم می توان روی آنها عملیاتی انجام داد و می توان تصاویر آنها را توسط دستگاههای مخصوص روی پرده نمایش داد. اطلاعات کتاب در مورد به روز نیست.

 

صفحه 233 ، بلندگو ( به عنوان یک رسانه شنیداری در کتاب معرفی شده است )

کتاب: " ... کار بلندگو عموما تقویت صدا میباشد ... "

تقویت صدا توسط دستگاه های آمپلی فایر انجام می شود و بدون مدارهای تقویت کننده بلندگو قادر به تقویت صدا نیست. کار اصلی بلندگو تبدیل انرژی الکتریکی به انرژی مکانیکی است و معمولا بلند گو به تنهایی به عنوان یک سیستم مستقل تلقی نمی شود بلکه توسط سیستم هایی که بوسیله آن استفاده می شود معنا پیدا می کند. با توجه به توضیحاتی که در کتاب آمده به نظر می رسد سیستم صوتی مد نظر مولف بوده است که برای سمینارها و جلسات استفاده می شود.

 

صفحه های 233 و 234

تصاویر این صفحات مربوط به بلند گوهای یک سیستم سوراند است ( که معرفترین آن درایران دالبی دیجیتال است ). در مورد این سیستم و چگونگی طرز کار و چینش بلندگوهای آن در کتاب هیچگونه توضیحی داده نشده است اما مدلها و بلندگوهای مربوط به آن سیستم، در زیر تصاویر چاپ شده است و معلم هنگام تدریس چون با آنها آشنا نیست پاسخگوی سوالات دانش آموزان در باره شکل های مورد نظر نخواهند بود مگر اینکه مولف قصد داشته باشد برای ایجاد سوال، زمینه ای برای پژوهش و تحقیق فراگیران جهت جمع آوری مطالبی مربوط به این سیستم فراهم کند.

 

صفحه 235 ، تولید مواد آموزشی شنیداری

امروزه برای تولید مواد آموزشی شنیداری، به غیر از ضبط صوت که مولف در کتاب معرفی کرده است در بسیاری از مواقع از کامپیوتر و نرم افزارهای ضبط و میکس صدا استفاده می شود.

 

صفحه های 250 و 251 ، مجموعه اسلاید ناطق، فیلم استریپ ناطق

همانگونه که در قسمت اسلاید و فیلم استریپ هم توضیح داده شد، استفاده از فیلم استریپ منسوخ و در موارد نادری از اسلاید استفاده می شود. امروزه بیشتر از نرم افزارهای ارائه تصویر و مطلب شبیه به پاورپوئینت که قابلیت ضبط و ارائه صدا را نیز دارد استفاده می شود که در هیچ قسمت کتاب به آن اشاره ای نشده است.

 

صفحه 252 ، فیلم متحرک

کتاب: " باید متذکر شد که با ورود فیلم متحرک به عرصه و فرآیند تعلیم و تربیت به نوبه خود خود یک انقلاب آموزشی ایجاد کرد و کاربرد فیلم های آموزشی را باز شدن پنجره کلاس به جهان آزاد تلقی کردند. "

آیا سیر تحول و تاریخچه تکنولوژی آموزشی متن پارگراف بالا را تائید می کند؟ پرفسور لویز التون سیر تحول تکنولوژی آموزشی را به سه دوره تقسیم می کند. در طی این سه دوره فرآیند تکنولوژی آموزشی از آموزش جمعی به آموزش گروهی توسعه یافته است. او در این تقسیم بندی تحول تکنولوژی آموزشی را از نگاه ابزاری به آن تا نگاه انسانگرایانه مد نظر داشته است در مرحله اول یا آموزش جمعی یا آموزش توده ای شاید برای عده ای تصور بر این بوده که با ورود فیلم های آموزشی انقلابی در آموزش و پرورش بوجود آمده است. در این مرحله آموزش با وسایل ارتباطی همچون فیلم و تلویزیون در امر تعلیم و تربیت روبرو بوده است اما پژوهشها نشان داد نهضت آموزش جمعی موفقیت زیادی در رسیدن به اهدافش کسب نکرد. این روش ها اکثرا به هدف های آموزشی محدودی دست می یافتند و برای رسیدن به اکثر هدفهای شناختی مناسب نبودند. همچنین دانش آموزان را منفعل و غیرفعال بار می آوردند و حالت تعاملی مناسبی نیز نداشتند. شبکه های کابلی و تلویزیون آموزشی که در اوج پیشرفت مرحله آموزش جمعی بوجود آمدند امروزه تعطیل یا از دامنه فعالیت آنها کاسته شده است و در مواردی به صورت تلویزیون مدار باز به فعالیت خود ادامه می دهند. دلیل دیگر عدم موفقیت این فیلم ها عدم توجه به مراحل رشد مخاطب و یا به عبارتی عدم مخاطب محوری بود. در بسیاری از کشورها این فیلم ها به جای مخاطب برای دستگاههای موجود در مدارس ساخته می شد. چون در شروع تولید دستگاهی نمایش فیلم، تعداد زیاد مدارس، بازار گسترده و اقتصادی مناسبی را در اختیار تولید کنندگان دستگاه های نمایش فیلم ها قرار داده بود. امروزه بیشتر تحت تاثیر رویکردهایی مانند سازندگی ( ساختن گرایی ) به فعالیت های گروهی بها داده می شود. همچنین روانشناسان انسانگرا تحت تاثیر نظرات مازلو و راجرز اعتقاد به یادگیری در گروه هایی که به همین منظور تشکیل شده اند دارند. در این گروه ها با استفاده از تکنیک های پویایی گروهی و توسل و تعامل و تاثیرگذاری افراد بر یکدیگر و اکتشاف معنی شخصی، فراگیران به یادگیری مورد نظر دست می یابند در نتیجه هنگام استفاده از این روشها نیاز به سخت افزار مشخصی وجود ندارد و به جای تاکید بر هرگونه سخت افزار و نرم افزار بیشتر به روشها و تکنیک ها توجه می شود.

به هر حال به جای استفاده از شکل کلاسیک ارائه فیلم آموزشی در کلاس درس می توان با نمایش فیلم های کوتاه چند دقیقه ای در گروهای کوچک یادگیری شرایطی را ایجاد کرد تا دانش آموزان از طریق بحث و گفتکو در باره اطلاعات ارائه شده خودشان به ساخت ذهنی مفاهیم از طریق ساخت دانش دست یابند.

 

صفحه 253 ، انواع فیلم متحرک

کتاب: " ... چهار نوع از رایج ترین فیلم ها عبارتند از:

1-      فیلم های 8 میلمتری ...

2-      فیلم های 16 میلیمتری، اغلب فیلم های آموزشی در این اندازه تهیه می شوند زیرا پروژکتورهای آن قابل حمل و گردش در کلاسها و اماکن مختلف بود... "

فیلم های mm 8 و mm 16 از رایجترین فیلم ها نیستند. سال های سال است که با آمدن فیلم های ویدیویی به مرور استفاده از فیلم های 8 میلیمتری منسوخ شده اند و استفاده از فیلم های 16 میلیمتری هم تقریبا به کنار گذاشته شده است و کارهای سینمایی نیز با فرمت 35 میلیمتری و 70 میلیمتری تهیه می شوند و امروزه با آمدن دوربین های دیجیتالی بسیاری از فیلم ها نیز به این طریق تهیه می شوند به گونه ای که به نظر می رسد در آینده ای نزدیک این دوربین ها جایگزین دوربین های آنالوگ شوند. هم اکنون بسیاری از کارهای آماتوری، تلویزیونی و آموزشی توسط فرمت ویدیویی تهیه می شود.

 

 

صفحه 254 ، پروژکتور فیلم متحرک

کتاب: " در شکل تصویر  انواعی از پروژکتورهای فیلم متحرک را مشاهده می کنید در این قسمت به شرح عامترین مشخصه های پروژکتورهای فیلم های مختلف و کارخانه های متفاوت می پردازیم. "

در شکل فقط یک نوع پروژکتور نشان داده شده و مشخصه های آن نیز توضیح داده نشده است. به نظر می رسد این پاراگراف کتاب نیز مستقیما از متن منبع اصلی بدون هیچ تغییری استفاده شده است بدون توجه به اینکه با مطالبی که برای تالیف این کتاب انتخاب شده هماهنگ و تصحیح شود. علاوه بر آن به نظر می رسد با توجه به رشته تحصیلی فراگیران و حجم زیاد کتاب، نیازی به شرح و توضیح مشخص های پروژکتورهای مختلف نباشد.

 

صفحه 264 ، دستگاه های ضبط و پخش ویدئو

کتاب: " دستگاههای ویدئو معمولا در دو شکل حلقه ای و کاست ساخته می شوند که نوع کاست آن رایج تر است... "

نوارهای حلقه ای که به امپکس معروف بودند دیگر استفاده نمی شوند. ( نوارهای حلقه ای در ایران به دلیل نام کارخانه آن به امپکس معرف بودند. به همین دلیل به قسمتی هم که ضبط نوارهای ویدیویی در آن انجام می شد قسمت امپکس می گفتند )

 

صفحه 266 ، انواع ویدئو

کتاب: " ویدئو ها را از لحاظ نوار به دو دسته تقسیم می کنند            الف: حلقه ای         ب: کاست "

همانگونه که در قسمت قبل نوشتم نوارهای حلق ای از دور خارج شده اند.

 

کتاب: " نوارهای کاست نیز اندازه ها و انواع مختلف دارند

1-      کاستهای یوماتیک ... 2- کاستهای بتاماکس ... 3- کاست های VHS ... 4- کاستهای 8 میلیمتری ... "

امروزه کاست های یوماتیک مورد استفاده قرار نمی گیرد و نوارهای بتاکم جایگزین آنها شده است که به تدریج نیز نوارهای دیجیتالی DV  دارند جایگزین نوارهای بتاکم می شوند. نوارهای بتاماکس هم از دور خارج شده اند.

 

صفحه های 273 تا 288 ، رایانه

با توجه به اینکه احتمالا درسها و کتابهای دوره متوسطه به صورت نظام دار و سیستمی طراحی شده و مباحث مربوط به کامپیوتر در درسهای جداگانه ای برای فراگیران پیش بینی شده است، با توجه به حجم کتاب به نظر می رسد صفحات 273 تا 288 که در آن مباحثی مربوط به ساختار کامپیوتر در آن ارائه شده اضافه است. پیشنهاد می شود همانگونه که مولف در صفحات 288 تا 291 نمونه هایی از کاربردهای آموزشی رایانه را توضیح داده است در صورت نیاز موارد استفاده از نرم افزارهای چند رسانه ای و چگونگی طراحی آنها را شرح دهند.

 

صفحه 314 ، مجموعه های چند رسانه ای

کتاب: " از مجموعه های چند رسانه ای مهم به موارد زیر می توان اشاره کرد. 

            الف – آزمایشگاه زبان               ب – بسته های آموزشی "

در توضیحات این قسمت هیچگونه اشاره ای به نرم افزارهای آموزشی چند رسانه ای کامپیوتری و چگونگی طراحی آن نشده است. همچنین در قسمت کامپیوتر هم به این مورد اشاره نشده است. نیاز به توضیح مجدد نیست که امروزه با آمدن کامپیوتر و استفاده گسترده از آن، نرم افزارهای چند رسانه ای نیز به صورت گسترده ای طراحی و مورد استفاده قرار می گیرند.

 

صفحه های 325 و 326 ، شاتر ( پلک ) و دیافراگم دوربین عکاسی

توصیفی که کتاب در باره شاتر و دیافراگم ارائه داده است تفاوت و عملکرد آنها به خوبی توضیح نمی دهد.

به طور کلی شاتر مدت زمان نور دهی فیلم را معین می کند و دیافراگم حجم نور ورودی تنظیم می کند

 

صفحه 327 ، فیلم عکاسی

کتاب: " ... ابتدا تصویر از لنز روی فیلم ثبت می شود که معمولا پس از ظهور و چاپ تبدیل به عکس می شود ... "

به نظر می رسد متنی شبیه متن زیر بهتر موضوع مورد نظر را شرح می دهد.

هنگامی که نور صحنه یا سوژه مورد نظر از لنز عبور کرد، تصویر آن روی فیلم حساس به نور ثبت می شود و پس از ظهور و ثبوت فیلم، تصویر روی کاغذهای حساس به نور چاپ می شود.

 

صفحه های 318 تا 342  ، مطالب مربوط به عکاسی

امروزه دوربین های دیجیتال به سرعت در حال جایگزین شدن به جای دوربین های آنالوگ هستند و دوربین های آماتوری خانگی دیجیتال نیز تقریبا جایگزین دوربین های آنالوگ خانگی شده اند و بیشتر عکاسان حرفه ای برای تصحیح رنگ، روتوش، ادیت و ایجاد جلوهای ویژه و هنری از نرم افزارهای مانند فتوشاپ استفاده می کنند اما در مطالب مربوط به عکاسی و عکسبرداری کتاب به این مطالب اشاره نشده است و فقط ساختار دوربین های آنالوگ مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته اند و مباحث این قسمت مانند بیشتر مطالب کتاب به روز نیستند.

 

صفحه 343 ، تولید اسلایدهای آموزشی

امروزه علاوه بر تهیه اسلاید های آموزشی توسط دوربین های آنالوگ ( که روز به روز استفاده از این دوربین ها کاهش پیدا می کند ) با استفاده از دوربینهای دیجیتال و نرم افزارهای کامپیو تری ارائه مطلب و عکس مانند پاورپوئینت، اسلایدهای آموزشی تهیه می شود. اما در کتاب به آن اشاره ای نشده است.

برخلاف تیتر « تولید اسلایدهای آموزشی » توضیحاتی که کتاب ارائه داده مربوط به تکنیک های عکاسی است و به روند تولید اسلایدهای آموزشی اشاره ای نشده است.

 

صفحه 349 ، فیمبرداری ( فصل 19 )

به نظر می رسد مولف برای مسئله فیلمبرداری اهمیت زیادی قائل شده که فصل جداگانه ای را علاوه بر قسمتی که به فیلم اختصاص داده است برای فیلمبرداری نیز در نظر گرفته است.اما بهتر بود مولف به جای فیلمبرداری عنوان فیلمسازی یا فیلم آموزشی را انتخاب می کرد و به صورت مختصر فرآیند پیش تولید، تولید و پس از تولید را توضیح می داد تا اینکه مستقیما وارد قسمت تولید شده و از قسمت تولید هم مبحث فیلمبرداری را مد نظر قرار دهد. هر چند با مطالعه کامل فصل متوجه برداشت اشتباه مولف از این مقوله می شویم، آنجایی که مولف فیلمنامه و سناریو را هم در قسمت فیلمبرداری قرار داده است حتما به تصور اینکه برای فیلمبرداری نیاز به فیلمنامه است.

 

صفحه 351 ، فیلمبرداری با دوربین ویدئو

معمولا به عمل ثبت تصویر بر روی نوار مغناطیسی « تصویربرداری » و به عمل ثبت تصویر بر روی مواد حساس به نور « فیلمبرداری » می گویند.

 

 

صفحه 353 ، حرکت تراک ( track ) و دالی ( dolly )

معمولا وقتی دوربین به سمت چپ یا راست حرکت می کند به آن حرکت تراک می گویند ولی در حرکت درونی لنز یعنی حرکت زوم، تصور حرکت به سمت جلو و یا عقب ایجاد می شود که به آن زوم این و زوم اوت یا زوم بک گفته می شود و هنگامی که دوربین به سوژه نزدیک و یا دور می شود به آن دالی می گویند.

 

صفحه 354 ، ضبط صدا

اگر ضبط صدا توسط ضبط های معمولی انجام شود ( طبق آنچه مولف در کتاب اشاره کرد ) مسئله سینک کردن صدا و تصویر بوجود می آید.

 

صفحه 354 ، نورپردازی

در شکل های مربوط به نورپردازی، تصویری که تحت عنوان نورپردازی ساده با سه نورافکن ثبت شده است نورها اشباه نام گذاری شده اند، در نورپردازی مثلث، سه نور با نامهای نور اصلی یا کلیدی ( Key Light )، نور فرعی یا پر کننده ( Fill Light ) و نور پشتی ( Back Light ) وجود دارد. اما در شکل به جای دو نور اصلی و فرعی از نامهای نور اصلی چپ و نور اصلی راست استفاده شده است، اما در شکل سمت چپ که از منبع اصلی اقتباس شده و ترجمه نشده است نامها درست به کار رفته اند.

 

در پایان به نظر می رسد شکل و فرم ارائه مطالب کتاب، ساختار مناسبی ندارد، مباحثی از آن اشتباه علمی دارد و بسیاری از مطالب مورد استفاده به روز نیستند.

 

                                                                                                           نگارش:

                                                                                                        احسان صباغی

                                                                                                        مهر ماه 1386

 

اعضای هیئت انتخاب فیلم، چهل و جهارمین جشنواره بین المللی فیلم رشد

اعضای هیئت انتخاب فیلم چهل و چهارمین جشنواره بین المللی فیلم های علمی و آموزشی و تربیتی رشد 

 

( از راست به چپ، محمد رضا وطن دوست، مهدی اسدی، محمود مجیب، یدالله کریمی، دکتر محمد رضا رضایی، 

نصرت الله فاضلی، کیارش زندی، وحید نیکخواه آزاد، احسان صباغی و دکتر فاطمه رمضانی )  

آقایان روح الله مالمیر و منوچهر اکبرلو در عکس حضور ندارند . 

عكس: رضا بهرامي

 

اعضای هیئت پیش انتخاب فیلم ها : 

نفیسه فرشته حکمت، محبوبه نوروزی، مهشید کریمی، فرهاد بخشنده، شهریار ابراهیمی و مهرداد طالش رمضانی

 

هیئت انتخاب کار خود را از شهریور ماه آغاز و از میان 1197 فیلم  از 40 کشور  جهان 209 فیلم را برای بخش های مختلف مسابقه انتخاب کرد. افتتاحیه جشنواره جمعه 23 آبان برگزار و نمایش فیلم ها از امروز 24 آبان در سه سالن سینما فلسطین، 200 آموزشگاه در مناطق 19 گانه تهران، 16 کانون فرهنگی تربیتی تهران، پردیس های دانشگاه فرهنگیان ( آذربایجان شرقی، اصفهان، تهران، خراسان رضوی، سیستان و بلوچستان، فارس، کرمان، کرمانشاه، کردستان، گلستان، گیلان، مازندران، هرمزگان، همدان، زنجان و یزد) و سواحل مکران ( جاسک، کنارک، چابهار) آغاز شد و نمایش فیلم ها تا 30 آبان ادامه دارد. 

این فیلمها در طی برگزاری جشنواره توسط هیئت دارواران مورد بررسی و قضاوت قرار خواهند گرفت و  نتیجه داروی در  روز جمعه 30 آبان ماه در مراسم اختتامیه که در سینما فلسطین برگزار می شود اعلام خواهد شد. 

 

داوران بخشهای مختلف مسابقه : 

داوران ایرانی: کامبوزیا پرتوی، شهرام مکری، مجید برزگر، فرشاد فرشته حکمت، مهین جواهریان، پوران درخشنده، بهمن حبشی، امیر هاشمی، محمود امانی و علی زرافشان. 

داوران خارجی: کتی دوهان (آلمان)، فاوین والن بروک (آلمان)، ولادیمیر پرویج (صربستان)، نازلیدا نویان (ترکیه) 

داوران بخش دانش آموزان فیلمساز:  آرزو گلفام، محمد طاهر شیخ زاده، علیرضا براتی

 

بعد از نگارش: 
حضور نگارنده در كميته انتخاب فيلم هاي جشنواره رشد حاكي از عدم انتقاد نگارنده در باره جشنواره رشد و مسايل و مشكلات مربوط به تهيه و فيلم هاي آموزشي توليد شده نيست. همانگونه كه در پست هاي قبلي متن هايي تحليلي و انتقادي در باره جشواره رشد و مسائل و مشكلات مربوط به فيلم هاي آموزشي و تكنولوژي آموزشي منتشر كردم ( سينما نان دارد، يادگيري نان ندارد - با تغيير نام يك پديده ماهيت آن تغيير نمي كند - چينش لنگ حمامي يا چگونه ياد گرفتم مخاطب را مورد هجوم قرار دهم - مديريت وظيفه محور - تاثير فيلم آموزشي مفاهيم علون ابتدايي بر يادگيري دانش آموزان )  در باره جشنواره، فيلم هاي آموزشي و تكنولوژي آموزشي مجدا متني تحليلي و انتقادي جديدي منتشر خواهم كرد.

 

معرفی و بررسي كتاب « زيبايي شناسي، تاريخ و نظريه هاي تدوين فيلم »

معرفی و بررسي كتاب « زيبايي شناسي، تاريخ و نظريه هاي تدوين فيلم »

تاليف: دكتر احمد ضابطي جهرمي

1كتاب « زيبايي شناسي، تاريخ و نظريه هاي تدوين فيلم » تاليف دكتر « احمد ضابطي جهرمي » كتاب ارزشمندي است. هر چند كتاب فقط تاريخ و نظريه هاي تدوين فيلم در دوره سينماي صامت تا ابتداي دوره ناطق از سالهاي ( 1895 تا 1930 ) را مد نظر داشته است اما مولف سعي كرده با ديدي جامع نگر موضوع مورد علاقه اش را نگاه كرده و منبع اطلاعاتي گسترده اي براي مخاطب هدفش فراهم كند.

 

2 كتاب فرآيند تدوين را صرفا يك عمل مكانيكي در نظر نگرفته و سعي كرده به شكلي نظام مند حيطه هاي مختلفي را كه روي تدوين تاثير گذار بوده است مورد بررسي قرار دهد. در نتيجه به فرآيندهاي تاريخي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي كه در تعامل با يكديگر منجر به شكل خاصي از تدوين شده اند توجه كرده است.

 

3 كتاب با اينكه در قسمت نظريه هاي سينمايي  در زمينه نظريه پردازي به ديدگاه ارسطويي با ارجاع به كتاب « درك فيلم » و « تئوريهاي اساسي فيلم » در مورد سوال در باره ماهيت پديده ها  اشاره كرده اما خود را در اين تعريف محدود نكرده و با اشاره اي از آن گذر كرده است، ديدگاهي كه با تعريفي تقليل گرا در پي تعريف ماهيت سينما از طريق طرح چهار سوالي است كه با تعريف ماده خام سينما آغاز مي شود، در نتيجه يك سيستم و فرآيند را يه يك مفهوم تك عنصري به نام ماده خام مثل « واقعيت »  يا « ذهنيت » يا « پلا ن » تقليل مي دهد و پديده اي مثل سينما را كه در اثر تعامل عناصر متعددي بوجود آمده است يه يك عنصر فرو مي كاهد. اما كتاب مانند اكثر كتاب هاي تاليفي كه در اثر كنار هم گذاري متون مختلف نوشته شده است به ارتباط اين تعريف با بقيه عناصر كتاب اشاره اي نمي كند و ناخواسته از دام يك تعريف تقليل گرا مي گريزد و جامع تر به فرآيند سينمايي نگاه مي كند.

 

4 مولف سعي دارد معاني واژه هاي متفاوتي همچون  تدوين، اديتينگ و مونتاژ را واكاوي كرده و تعاريف متعدد و متفاوتي كه از اين واژه ها به كار رفته است را بررسي كند و نشان دهد در ديدگاه ها و نگرش هاي مختلف اين اصطلاحات به معاني متعددي به كار رفته است كه گاه تحت تاثير نگرش هاي هنري، فلسفي، علمي، تاريخي، روانشناختي، سرگرمي سازي و حتي سياسي نيز بوده است.

 

5 مولف كتاب مدعي است مخاطب و حيطه اصلي كاربرد كتاب « زيبايي شناسي، تاريخ و نظريه هاي تدوين فيلم »  در دانشكده هاي سينمايي و تلويزيوني در مقاطع كارشناسي و كارشناسي ارشد است. همچنين ديگر دانشجوياني كه واحدهاي درسي تاريخ سينما، تحليل فيلم، مباني تدوين، شناخت تحليلي تدوين، مكاتب سينمايي، زيبايي شناسي و تاريخ و تحولات بيان در سينما را مي گذرانند جز مخاطبين كتاب هستند. اما به نظر مي رسد با توجه به اينكه هدف مولف، تاليف يك كتاب آموزشي بوده اما محتوا و فرم كتاب بر اساس روند تاليف كتاب هاي آموزشي تهيه نشده است. مهمترين فاكتور در تاليف كتاب هاي آموزشي تعيين اهداف كلي كتاب و تعيين هدفهاي رفتاري براي هر فصل، بخش و قسمت است. در اين روش علاوه بر اينكه هدفهاي هر قسمت تعيين مي شود حيطه هاي يادگيري اهداف نيز مشخص شده و براي اهداف هر حيطه و طبقه، سطوح يادگيري نيز مد نظر قرار مي گيرد. در نتيجه مي توان ارزشيابي و بررسي كتاب را بر مبناي اهداف انجام داد و يا با استفاده از تحليل محتوا بر مبناي اهداف، محتواي كتاب را تحليل و ارزيابي كرد. روش هاي متعددي براي طبقه بندي اهداف وجود دارد كه مشهورترين آنها طبقه بندي بلوم، طبقه بندي گانيه و طبقه بندي مریل  است.

 

با تمام اين احوال اگر طبقه بندي بلوم را مد نظر قرار دهيم با يك بررسي ساده به نظر مي رسد كه كتاب بر مبناي سطح دانش حيطه شناختي تاليف شده است هر چند مولف از اين موضوع آگاه نبوده و به صورت ناخودآگاه كتاب را بر اين مبنا  تاليف كرده است. در نتيجه به حيطه هاي ديگر يادگيري توجه نشده است و در حيطه شناختي نيز فقط به سطح دانش توجه شده است كه پايين ترين سطح اين حيطه در طبقه بندي اهداف يادگيري بلوم است. در نتيجه شايد با يك ارزيابي شتابزده به نظر برسد كه كتاب منجر به يادگيري موثر و عميقي نمي شود و فقط در نقش انتقال اطلاعات عمل مي كند و اين مشكل فقط منحصر به اين كتاب نيست و بسياري از كتاب هاي منابع دانشگاهي به دليل عدم آشنايي مولفان آن با روند تاليف كتابهاي آموزشي با اين مشكل روبرو هستند.

 

6 اما اگر بخواهیم تصویر درست و علمی تری از کتاب داشته باشیم با استفاده از روش تحلیل محتوا یا روش تحلیل تماتیک به عنوان رویکردهایی در پژوهش و تحقیق می توان به قسمتی از این تصور راه یافت.

                                                                                 نگارش: احسان صباغی

                                                                                       تابستان ۱۳۹۲

اعضای هیئت انتخاب فیلم، چهل و سومین جشنواره بین المللی فیلم رشد

گروهی از اعضای هیئت انتخاب فیلم، چهل و سومین جشنواره بین المللی فیلم رشد ( ایستاده از راست به چپ : ارد زند، محمود مجیب، مهدی مختاری، عطااله سلمانیان، سعید بدیعی، یداله کریمی، احسان صباغی، نشسته: نفیسه (ناهید) فرشته حکمت، داریوش نوروزی و سیروس حسن پور )       

 

اسامی هیئت انتخاب چهل سومین جشنواره بین المللی فیلم رشد به نقل از سایت جشنواره به شرح زیر است.

۱ - یداله کریمی (کارشناس کارگردانی تاتر، کارشناس ارشد سینما)

۲ - محمود مجیب (کارشناس سینما ،مدیر تصویر برداری)

۳ - محمد تقی زائری (کارشناس ارشد فیزیک )

۴ - نفیسه فرشته حکمت (تهیه کننده فیلم های آموزشی )

۵ - غلامرضا حمیدزاده(کارشناس ارشد علوم اجتماعی وارتباطات)

۶ – مهندس سید سعید بدیعی( کارشناس ارشد مدیریت تکنولوژی)

۷ - احسان صباغی ( کارگردان فیلم های آموزشی)

۸ – دکترمحمود امانی طهرانی (دکترا آموزش علوم ،پژوهشگر ومدرس دانشگاه )

۹ – مهندس علی زر افشان (کارشناس ارشد کتابداری،مدرس مراکز تربیت معلم )

۱۰ - دکتر داریوش نوروزی (دکترا سیستم های تکنولوؤی آموزشی ومدرس دانشگاه)

۱۱ - دکترفاطمه رمضانی (دکترا تعلیم وتربیت علوم اسلامی)

۱۲ –عطااله سلمانیان( کارگردان ،نماینده وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی)

۱۳ – روح اله مالمیر(کارشناس تاترونماینده معاونت پرورشی،وزارت آموزش وپرورش)

۱۴ – ارد زند ( دانش آموخته رشته سینما وفیلمساز)

۱۵ – سیروس حسن پور (فیلمساز)

۱۶ – مهدی مختاری (کارشناس کارگردانی تاتر ، کارشناس ارشد مدیریت)

۱۷ – کریم سربخش ( کارشناس ارشد از دانشگاه تربیت مدرس دررشته انیمشن ، فیلمساز)


کمیته انتجاب چهل و سومین جشنواره بین المللی فیلم رشد از میان ۱۲۶۳ فیلم ایرانی و ۲۶۹ فیلم خارجی ارسالی به دبیرخانه جشنواره، ۲۷۰ فیلم را برای بخش های مختلف مسابقه انتخاب کرد.


این جشنواره از سوم تا دهم آبانماه در تهران در سه سالن سینما فلسطین،سینما فرهنگ،سینما صحرا و سینما ناهید، ‌۲۰۰ آموزشگاه در مناطق ۱۵ گانه شهر تهران، ۱۰ کانون فرهنگی و تربیتی در شهر تهران،‌ پردیس رازی، خانه ریاضی ، دانشکده فنی و حرفه‌ای شریعتی و مراکز آموزشی سما و به صورت همزمان در سواحل دریای عمان برگزار می شود.

 

بازی ذهنی در مقابل واقعیت عینی // نقد و تحلیل روانکاوانه فیلم ممنتو

« بازی ذهنی در مقابل واقعیت عینی »

نقد و تحلیل روانکاوانه فیلم ممنتو

 

بازيگران : گاي پيرس، كري آن ماس، جو پانتوليانو

 

تدوين : دادي دورن                                                    فيلمبردار: والي فيستر

 

نويسنده : جاناتان نولان ( داستان )، كريستوفرنولان        نامزد اسكار: بهترين فيلمنامه و تدوين

 

تهيه كننده : جنيفرتاد، سوزان تاد                                 كارگردان : كريستوفرنولان

 

مدت:‌ 113 دقيقه                                                       محصول: سال 2000 آمريكا

 

 

خلاصه فيلم :

« لئونارد » حافظه كوتاه مدت خود را از دست داده و به دنبال قاتل همسرش است كه مدتي پيش به قتل رسيده. او به دليل نداشتن حاقظه كوتاه مدت نمي تواند اطلاعات جديد را در حافظه بلند مدت خود حفظ كند در نتيجه از نظر هويت و برداشت اطلاعات جديد در همان موقعيت اطلاعات قبلي خود تا قبل از زمان از دست دادن حافظه كوتاه مدتش باقي مانده است به همين دليل اطلاعات جديد را روي پوست خود خالكوبي مي كند يا اينكه روي تكه هاي كاغذ و يا عكس هايي كه كاركرد حافظه او را دارند ثبت مي كند. در نتيجه وقتي پس از گذشت زمان كوتاهي او اطلاعات جديد را فراموش مي كند، مجددا به ياداشت ها، عكس ها و خالكوبي هاي روي بدنش مراجعه مي كند. در طي رفت و برگشت هاي زماني، مخاطب همراه با لئونارد متوجه مي شود كه لئونارد به دليل تزريق انسولين بيش از حد مجاز مسبب مرگ همسرش بوده است. لئونارد در اثر گسستگي شخصيت فردي ذهني به نام « سمي » را به وجود آورده تا با فرافكني رفتارش به سمي، واقعيت را در ضمير ناخودآگاهش نگه دارد و با استفاده از مكانيسم هاي دفاعي، واقعيت هاي گذشته را سركوب، انكار و فرافكني كند.

 

 

تحليل فيلم :

 

براي تحليل فيلم ممنتو با توجه به بار عظيم « روانشناختي » و « روانكاوي » كه بر فيلم حاكم است از  رويكرد تحليل روانكاوانه استفاده شده است اما قبل از آن نياز است شاخص هايي كه براي نقد و تحليل روانكاوانه مورد نياز است را بشناسيم .

 

غير از مسئله « ناخوداگاه » و « مكانيسم هاي دفاعي » كه به نظر مي رسد رويكرد اصلي فيلم است در سطح رويي و ظاهري فيلم مسئله حافظه، مخصوصا « حافظه كوتاه مدت » به شدت خود را نشان ميدهد به همين دليل آشنايي با مفاهيم روانشناسی  « خبر پردازي » یا « پردازش اطلاعات » كه از رويكرد هاي « روانشناسي شناختي » است در فهم، درك و تحليل موقعيت اثر به ما كمك مي كند.

طبق نظریه خبر پردازی وقتی ما در مقابل پدیده های مختلف و محرک های خارج از بدن قرار می گیریم، این محرکها توسط  اندامهای حسی ( بینایی، شنوایی، لامسه، ... ) دریافت می شوند و برای مدت کوتاهی ( حدود یک ثانیه ) در حافظه حسی ذخیره می شوند. بنابراین حافظه حسی اولین مرحله پردازش اطلاعات هست. 

 محرك وارد شده به حافظه حسي، اگر مورد توجه و دقت قرار گيرد خبر يا اطلاعي كه معرف آن محرك است به حافظه كوتاه مدت انتقال مي يابد.

در حافظه کوتاه مدت اطلاعات به صورت رمز در می آیندو در مدت کوتاهی حدود   « ۳۰ ثانیه »  ذخیره می شوند. این رمزها یا   « دیداری »  یا  «شنیداری »  و یا   « معنایی » هستند.  رمز دیداری مبتنی بر نوعی تصویر ذهنی از محرک است رمز شنیداری وابسته به صدا و تلفظ محرک است و رمز  معنایی متکی به معني محرك است. 

اطلاعات حافظه كوتاه مدت يا بر اثر تكرار و يا ايجاد نوعي تداعي و يا رابطه بين اطلاعات جديد و اطلاعات قبلي موجود در حافظه دراز مدت از حافظه كوتاه مدت به حافظه دراز مدت منتقل مي شود.

گنجایش حافظه کوتاه مدت « 2+ـ7» قطعه است. یعنی می توان توسط  قطعه قطعه کردن اطلاعات، گنجایش آن را افزایش داد. ( برای مثال  شماره پلاک اتومبیل ها را به این شکل « ۵۲۶ ج ۲۳ »  تغییر داده و تبدیل به سه قطعه اطلاعاتی کرده اند که حفظ کردن آن آسانتر است )

 

 

در فيلم لئو نارد به خودش مي گويد : تو نياز به يك سيستم داري، ( منظورش سيستمي است كه حافظه كوتاه مدت را باز سازي كند.) لئونارد اطلاعات جديد را به صورت بسته هاي اطلاعاتي در مي آورد و آنها را روي بدنش به صورت خالكوبي، روي كاعذ به صورت متن و يا به صورت تصوير و عكس حفظ مي كند.

 

فيلمساز و تدوينگر روند اختلالات حافظه را با نوع روايت و تدويني كه انتخاب كرده اند باز سازي کرده اند.

 

مشكل ديگري كه نبود حافظه كوتاه مدت ايجاد مي كند اختلال در هويت است و در پی آن بحران هويت بوجود مي آورد. هويت ايستا نيست، پويا و متغير است اما فردي كه حافظه كوتاه مدت نداشته باشد در گذشته باقي مي ماند به خاطر اينكه اطلاعات جديدي وارد مغز و حافظه بلند مدتش نمي شود تا بر اساس اطلاعات جديد پردازش اطلاعات انجام شود و در نتيجه هويت او بر اساس اطلاعات گذشته شكل مي گيرد.

 

بحران هويت مشكل شخصيت محوري فيلم ممنتو نيز هست، اين بحران با توجه به شكل روايت و نوع تدويني كه براي فيلم انتخاب شده است براي مخاطب به نمايش در مي ايد.

 

اما مسئله مهمتري كه در فيلم و در لايه هاي زيرين آن جريان دارد مسئله حافظه كوتاه مدت نيست بلكه مسئله « ناخود اگاه » و « مكانسيم هاي دفاعي » است. همانگونه که قبلا ذکر شد قبل از تحليل فيلم از نقطه نظر گاه روانكاوي، نياز است با شاخص هايي كه در تحلیل روانکاوانه مورد استفاده قرار می گیرد آشنا شویم. شاخص های چون « مكانيسم هاي دفاعي » و سطوح هوشیاری مخصوصا ضمیر « ناخودآگاه ».

 

بر اساس نظريه فرويد آگاهي و ساختار رواني شخصيت هر فرد شامل سه سطح و يا طبقه هوشياري است. سطوح آگاه، نيمه آگاه و ناخودآگاه.

 

سطح « هوشيار » يا « آگاه » شامل احساسات، خاطرات و ادراكاتي و  است كه ما نسبت به آنها آگاهي داريم.

 

سطح « نيمه اگاه » يا « نيمه هوشيار » كه شامل خاطرات و احساسات و تصوراتي است كه به سادگي قابل دسترسي نيستند.

 

اما سطحي كه فرويد بسيار روي آن تاكيد دارد سطح « ناخوداگاه » است سطحي كه بخش زيادي از دنياي روان ما درون آن قرار دارد. اين سطح عميق تر و غير قابل دسترسي است و انبار اتفاقات ناخوشايندي است كه ما نمي توانيم درباره آنها چيزي بدانيم و اين اطلاعات از طريق « سركوب » وقايع ناخوشايند رواني كه معمولا در كودكي اتفاق افتاده است ايجاد مي شود.

 

« مكانيسم هاي دفاعي » ميل ناخود آگاه ما براي تغيير نيافتن است. مكانيسم هاي دفاعي فرآيندهايي هستند كه محتواي ضمير ناخود اگاه را توي همان ضميرناخود اگاه نگه مي دارند.

 

ما در شرايطي با يك سري از واقعيت ها روبرو مي شويم كه مورد رضايتمان نيست و باعث اضطراب ما مي شود. اگر اين وضعيت ناخوشايند غير قابل تغيير به نظر برسد ما از مكانيسم هاي دفاعي استفاده مي كنيم.

 

حالا ما چگونه اين وقايع را كه طاقت روبرو شدن با انها را نداريم در ضمير ناخوداگاه خود نگه مي داريم؟ توسط مكانيسم هاي دفاعي مانند: سركوب، ادراك انتخابي، حافظه انتخابي، انكار، فرافكني، گسستگي و ...

 

 

 

« سركوب » يا « واپس راني » اصلي ترين مكانيسم دفاعي است و بقيه مكانيسم ها به نوعي كمك كننده اين ساز و كار هستند. در اين مكانيسم خاطرات استرس زا به طور گزينشي به ناخودآگاه رانده مي شوند. ( اما خاطرات و رفتار استرس زا  با سركوب از بين نمي روند بلكه با سازمان دادن به رفتار فعلي ما به طور ناخودآگاه به آن قوت مي بخشند. )

 

« ادراك انتخابي » شنيدن و ديدن آن چيزهايي است كه طاقت شان را داريم.

 

« حافظه انتخابي » دستكاري خاطرات به شكلي كه ما را خرد نكنند و يا از ياد بردن كامل حوادث دردناك.

 

« انكار » باور اينكه هرگز واقعه يا حادثه اي رخ نداده است.

 

« فرافكني » فرآيندي كه در آن ما ذهنيت و يا رفتارهاي ناخوشايند خود را به ديگران نسبت مي دهيم.

 

« گسستگي » وجود دو يا چند روند ذهني در آن واحد بدون يك پارچه شدن.

 

در فيلم ممنتو علاوه بر سركوب، ادراك انتخابي، حافظه انتخابي و فرافكني در شخصيت اصلي گسست نيز شكل گرفته است. در ذهن لئونارد دو هويت متفاوت بوجود آمده است. هر چند مثل بسياري از فيلم هاي دو يا چند شخصيتي ( مثل باشگاه مشت زني كه فرد دچار هويت تجزيه اي شده است )، لئونارد در ممنتو نيز از وجود شخص ديگري به نام « سمي » آگاه است اما او را جدا از خودش مي داند و رفتار خود را به اين شخصيت ذهني فرافكني مي كند. رفتاري كه موجب تزريق انسولين بيش از حد مجاز به همسرش و سبب مرگ او شده است.

 

با توجه به همين مشكل شخصيت اصلي است كه كارگردان و تدوينگر دو روايت جداگانه براي فيلم در نظر گرفته اند كه به صورت تدوين موازي به دنبال يكديگر قرار گرفته اند. روايتي رنگي و روايتي سياه و سفيد. روايت سياه و سفيد به صورت خطي و رو به جلو است هر چند در بعضي از صحنه ها روايت به صورت منولوگ ذهني توسط لئونارد و يا تماس تلفني به جلو حركت مي كند و داستان « سمي » پيرمردي كه به دليل نداشتن حافظه كوتاه مدت و تزريق انسولين سبب مرگ همسرش شده است را با زمان رو به جلو نشان مي دهد.

 

اما راويت رنگي با گسست زماني با توجه به مشكل حافظه لئونارد روايت مي شود و با يك شبكه تو در تو زماني به سمت جلو و عقب حركت مي كند و به صورت معكوس ما را از انتها به ابتداي روايت هدايت مي كند. نكته جالب اين است كه اين فرآيند تدوين در يك بستر شبه تداومي انجام مي شود يعني اينكه در بيشتر صحنه ها به صورت مجزا، مچ كات وجود دارد، زاويه دوربين و اندازه نما عوض مي شود، تداوم نور، رنگ و اشيا در آن وجود دارد و ... اما در ساختار كلي فيلم روند تداومي وجود ندارد و با گسست زماني و شبكه تو در توي زماني سر و كار داريم.

 

اين تكرارهاي تو در توي تدويني علاوه بر اينكه ساختار متفاوت فيلم را نشان مي دهد كاركرد ديگري نيز دارد  و آن « تكرار الگوهاي رفتاري ويرانگر » است. چون تكرار اين الگوها نشانه وجود مشكل رواني مهمي در فرد است و رفتاري كه تكرار نشود دليل بر وجود بيماري نيست. در اينجا محتوا تبديل به فرم روايتي و تدويني شده است.

 

لئونارد در برخورد با شخصيت هاي فيلم مجبور مي شود در موقعيت ها و زمانهاي متفاوت، شخصيت ها را به خوب و بد تقسيم كند تا بر اساس آن شكل برخورد خود را با آنها تعيين كند. در اين مورد به نظر مي رسد او از مكانيسم دفاعي « دو پاره سازي » استفاده مي كند. در اين ساز و كار فرد آدمها را به دو گروه سياه و سفيد يا خوب و بد تقسيم مي كند اما جاي اين دو گروه به صورت مداوم عوض مي شود. امروز ممكن است فردي خوب باشد اما فردا جز بدها قرار گيرد. لئونارد هم در صحنه هاي مختلف جاي آدمها را در ياداشت هايش و يا در نوشته ها روي عكس ها تغيير مي دهد تا در صحنه بعدي بتواند با استفاده از اين تصاوير و ياداشت ها، موقعيت  فرد را نسبت به خودش تعيين كند.

 

در انتهاي فيلم لئونارد مي گويد: همه ما به آينه نياز داريم كه يادمون بندازه كي هستيم. ( به نظر مي رسد روانكاوي و روانشناسي اين كاركرد را داشته  باشد ) اما قبل از اين صحنه او چينش اطلاعات را به گونه اي انجام داده كه با كشتن تد، ( كارگاه پليسي كه دوستش است و از حقيقت داستان آگاه است ) ديگر فردي وجود نداشته باشد تا به او ياد آوري كند كه چه كسي است. لئونارد با اين عملش به صورت عيني به مخاطب نشان مي دهد كه مجددا مشكلاتش را سركوب و به ناخودآگاهش مي فرستد. او خواستار اين بازي ذهني است تا بتواند به حياتش در مقابل واقعيت عيني ادامه دهد.

 

                                                                                نگارش: احسان صباغی

 

مشكل و مسئله اي به نام دانشگاه هاي ( مراكز )  علمي و كاربردي

مشكل و مسئله اي به نام دانشگاه هاي ( مراكز )  علمي و كاربردي

 

يكي از مشكلات بنيادين اين دانشگاه ها سطح نامناسب سواد علمي استادان، عدم آشنايي آنها با روش ها و فنون تدريس و روانشناسي تربيتي است كه جزء فاكتورهاي اصلي جهت فرآيند يادهي و يادگيري هستند.

به طور خلاصه به مواردي از اين مشكلات اشاره مي كنم تا در فرصتي مناسب با نگارش مقاله يا متني كاملتر اين معضل مهم را با يكديگر بررسي و مطالعه كنيم.

 

« عدم آشنايي با طراحي سوال و چگونگي ارزشيابي از يادگيري فراگيران »

فرآيند طراحي سوال و ارزشيابي روندي علمي است كه مانند بقيه مسائل علمي نياز به آشنايي با اين فرآيند دارد و برخورد عوامانه با آن شامل نمونه هاي ارزشيابي است كه در بسياري از مدارس و دانشگاه هاي ما به عنوان طرح سوال و ارزشيابي انجام مي شود. ارزيابي و طرح سوالاتي كه بيش از آنكه فراگيران و دانشجويان را ارزيابي كند استاد و طراح سوال را مورد ارزيابي قرار مي دهد.

 

« عدم آشنايي با روش ها و فنون تدريس »

روش ها و فنون تدريس نيز فرآيندي علمي است كه اجراي آنها نيز  نياز به آشنايي با اين روش ها و فنون دارد. فنوني كه از روش هاي سنتي و قدیمی تر انتقال اطلاعات آغاز و روش هاي جديدتر يادگيري تعاملي، اكتشافي، بارش مغزی، شناختی، فرا شناختی، بیان فکر، تفکرانتقادی، کاوشگری، يادگيري گروهي، ساخت دانش، ساخت معنا، ... را در بر مي گيرد. اما به دليل عدم آشنايي اكثر قريب به اتفاق اساتيد محترم با اين فنون به جاي روند ياددهي و يادگيري، روند تخريب ياددهي و يادگيري به اجرا در مي آيد.

 

« سطح نامناسب علمي ( در تعارض با مباحث برنامه ريزي درسي، سنجش ، يادگيري و روانشناسي تعليم و تربيت ) »

معمولا اساتيد محترم اطلاعات به روز علمي ندارند و در صورت وجود اطلاعات قبلي، اين اطلاعات نيز درسطح دانش است. ( از استثناها گذر كرديم و بحث در باره اكثريت اساتيد محترم است.)  در نتيجه حتي اگر قصد اجراي روش غير تعاملي انتقال اطلاعات را هم داشته باشند با دانشجوياني كه از اين سطح فراتر رفته باشند با مشكل برخورد مي كنند چون در حيطه هاي بعدي دانشجو وارد حيطه فهم و ادراك شده و مطالب را تجزيه و تحليل و ارزشيابي مي كند اما استادي كه در سطح اول باقي مانده است از دانشجو مي خواهد وارد سطوح بعدي يادگيري نشود و طوطي وار هر آنچه را  او مي گويد تكرار كند در نتيجه در اين سيستم آموزشي هر چه دانشجو به سمت نخبه شدن و نخبگي حركت كند توسط استاد دعوت مي شود به سطوح پايين تر يادگيري برگردد و هر چه  را استاد و كتاب مي گويد تكرار كند ( نخبه كشي ) و عامل كنترل و جلوگيري از حركت به سمت سطوح بالاتر يادگيري توسط استاد، نمره اي است كه براي ارزشيابي در نظر گرفته شده است. در اينجا نمره و ارزشيابي تبديل به ضد خود مي شود.

اساتيدي كه خود به موضوعات مورد تدريس شان تسلط ندارند و مفاهيم آنها را درك نكرده اند و حتي تاكنون براي خودشان در ارتباط با اين مباحث سوالي پيش نيامده است و هنوز قادر به تجزيه و تحليل متن نيستند حتي اگر فقط قصد انتقال اطلاعات را هم داشته باشند موفق نخواهند شد.

هنوز اين تصور عاميانه در ميان استادان وجود دارد كه اگر سطح نمرات يك كلاس پايين باشد مقصر فقط دانشجويان يا دانش آموزان هستند و ارتباط تعاملي و دو طرفه وجود خارجي ندارد. يكي از افتخارات بعضي از استادن در اين خلاصه مي شود كه مثلا امتحان گرفته اند و تمام دانشجويان نمره زير ده گرفته اند در نتيجه سطح علمي استاد محترم بسيار بالا بوده است. ممكن است اين حرف در محيط هاي عاميانه خريدار داشته باشد اما به نظر مي رسد در محيط هاي علمي خريداري نداشته باشد. ( ظاهرا محيط هاي علمي و مراكز علمي و كاربردي ما هم اينقدر عاميانه هست كه اشكلاتي كه تا اينجا مطرح كرده ايم خريدار داشته باشد )

آموزش و يادگيري يك فرآيند است و  به تنهايي در سواد استاد خلاصه نمی شود در نتيجه به فرض اينكه استاد در سطوح بالاي دانش باشد اما نمرات ارزشیابی کلاس پایین باشد این سوال پیش نمی آید كه پس این استاد محترم در سر کلاس چه کار می کرده است؟

 

 « رفتار با فراگيران »

معمولا فردي كه در كودكي در فضاي نامناسبي رشد كرده باشد آن فضا را در بزرگسالي به همراه خود مي آورد. اگر در كودكي براي تربيت، تغيير رفتار و يادگيري فرد با خشونت با او رفتار شده باشد معمولا او همين رفتار را در بزرگسالي و وقتي در آينده در موقعيت هاي اجتماعي و شغلي كوچك و بزرگي قرار گيرد از خود نشان مي دهد و اگر با مهرباني، عشق و محبت بزرگ شده باشد معمولا در آينده نيز در ارتباط با ديگران به همين گونه رفتار مي كند، اگر در خانه هميشه مورد تحقير و توهين قرار گرفته باشد در آينده به نظر مي رسد با ديگران نيز همين گونه رفتار خواهد كرد. اگر در خانه فقط يك نفر صحبت كرده و به نظر ديگران اهميت داده نشده باشد و چالش و بحثي وجود نداشته باشد او در آينده به ديگران اجازه بحث و چالش نخواهد داد و هميشه در حال تك گويي و منولوگ گويي خواهد بود .... حال اگر اين فرد وظيفه ياددهي و يادگيري گروه و عده اي را به عهده بگيرد و اين مشكلات را با خودش حل نكرده باشد در موقعيت يادگيري و ياد دهي نيز به همين گونه رفتار خواهد كرد. مشاهده شده است كه گروهي از استادان نيز به همين گونه رفتار مي كنند.

فردي كه در كودكي هميشه در مورد كارهايش مورد شماتت و در خانواده مورد تحقير و توهين قرار گرفته است و حتي بدتر اگر در مورد كارهاي مثبتش نيز با او بد رفتاري شده باشد به احتمال زياد همين رفتار را در محيط هاي آموزشي و سر كلاس درس با فراگيران در پيش خواهد گرفت و پي در پي در حال مسخره كردن و دست انداختن فراگيران خواهد بود. مشاهده شده است استادي ( در مراكز علمي كاربردي كه طيفي از دانشجويان 18 تا  بالاي 60 سال را در بر مي گيرد ) به دليل انجام ندادن يا ارائه كار و تكليف نامناسب توسط دانشجويان، يكي يكي آنها را به پاي تخته فرا خوانده و آنها را مورد تحقير و توهين قرار داده است و هنگامي كه بعضي از دانشجويان به دليل شرم سر خود را به پايين انداخته اند از آنها خواسته شده سر خود را بالا نگه دارند و مستقيما به چشم استاد و بقيه دانشجويان نگاه كرده و بگويند كه دروغ مي گويند. به نظر مي رسد استاد مربوطه در حال بازسازي هر آن چيزي است كه براي او در كودكي اتفاق افتاده است، وقتي والدين اقتدارگرا، كودك را تحت فشار قرار دهند و از كودك بخواهند در جلوي آنها بايستد و در چشمانشان نگاه كند و بگويد كه اشتباه كرده است و كودك را وادار كنند كه به اشتباه خود اعتراف كند و حتي اگر كار اشتباهي نكرده است باز وادار به عذر خواهي شود، احتمالا او اين فرآيند را در بزرگسالي تكرار خواهد كرد. حالا او استاد است و در سر كلاس درس ناخودآگاهش به او فرمان مي دهد و از دانشجويان مي خواهد نقش كودكي او را بازي كنند و خود، نقش والدين را بازي مي كند و همان فرآيند را تكرار مي كند. و اگر دانشجويي در مقابل او مقاومت كرده و تن به بازي ناخودآگاه او ندهد او آشفته مي شود و رو به پرخاشگري مي آورد و توقع دارد همانگونه كه او تسيلم رفتار اشتباه والدينش شده است دانشجوي مقابلش نيز همين كار را بكند و توقع دارد اين سيكل معيوب تا آخر دنيا ادامه پيدا كند.

 براي تعديل روش انتقال اطلاعات مي توان با سوال در سر كلا س درس و بحث و مناظره به روش يادگيري مناسب تري دست يافت، اما به شرطي كه قصد از سوال از دانشجويان ايجاد فرآيند يادگيري باشد. استادي كه فقط از دانشجويان سوال مي پرسد تا به آنها نشان دهد كه اشتباه مي گويند و با اين قصد وارد كلاس شده باشد حتي اگر سوال ها و جواب هاي اشتباه او را هم درست پاسخ بدهند اصلا متوجه اين موضوع نمي شود. او فقط آمده است تا از نفر به نفر سوال كند و با لحن مسخره كننده و كشيده اي بگويد: نههههههههه و دوباره نهههههههه و نهههههههههههه و ...... و تمام « نه هایي » که در دوران کودکی و در خانواده شنیده است در حال باز سازی است و بازسازی شرایطی که در آن تمام سوال ها و پاسخ های او خاموش شده است و به دنبال آن خاموش کردن سوال و پاسخ در فراگیران.

اگر توصيه شده براي يادگيري، شرايط سوال و جواب در كلاس اجرا شود، منظور شركت فعال فراگير در يادگيري است، نه پشيمان كردن او از بحث و صحبت در سر كلاس درس . حتي توصيه شده اگر فراگير اشتباه جواب مي دهد به طور مستقيم اشاره نشود كه اشتباه جواب مي دهد و حتي اين موضوع مد نظر قرار داده شود كه ممكن است فراگير دارد  با شيوه خلاقانه و راه جديدي به جواب سوال نزديك مي شود. اما وقتي هدف از سوال و جواب حال گيري و نشاندن فراگيران در سر جاي خود باشد ، سوال و جواب كه به نظر مي رسد به عنوان يك ارزش آموزشي توصيه شده است ، به ضد خود تبديل مي شود و استاد محترم موفق مي شود آن را به ضد خود و ضد ارزش تبديل كند و از نظر روحي و رواني شرايطي را فراهم كند كه همه از سوال كردن واهمه داشته و ساكت نظارگر قدرت نمايي استاد محترم باشند، البته استاد حربه نمره را هم براي سكوت و انفعال و عدم تعامل كلاس در اختيار دارد و با مسخره كردن و حربه نمره و قدرت نمايي به هدف مورد نظرش مي رسد. و به همه يادآوري مي كند هدف تدريس، ارزشيابي و نمره  قبل از آنكه ايجاد و اندازه گيري يادگيري باشد وسيله اي است جهت كنترل و حكمراني در سر كلاس درس.

   بسياري مواقع استاداني  كه از دانش كافي برخوردار نيستند و يا در مقابل دانشجوياني كه از نظر علمي و تجزيه تحليل در سطوح بالاتر دانش هستند قرار مي گيرند، براي ايجاد جو اقتدار و عدم پرسشگري دانشجويان در باره مواد درسي به روشهاي عدم توجه و منزوي كردن و در بسياري از موارد توهين و تحقير فرد روي مي آورند تا دانشجوي پرسشگر را خاموش كنند.

 

« مديريت و كادر آموزشي غير آموزشي »

به نظر مي رسد يكي از فاكتورهايي كه اجازه نمي دهد اين مشكلات تصحيح و يا شنيده و درك يا اقدامي جهت اصلاح آنها انجام شود مديريت و كادر غير متخصص اين مراكز در زمينه هاي برنامه درسي و برنامه ريزي آموزشي است. معمولا كادر مديريت و آموزشي اين مراكز فارغ التحصيل رشته هاي برنامه ريزي درسي و آموزشي نيستند يا در رشته هايي مانند مديريت آموزشي، تكنولوژي آموزشي، روانشناسي تربيتي و يا سنجش و اندازاگيري تحصيل نكرده اند يا در طول كار خود احساس و نيازي به اينكه اين مباحث را به صورت خود آموز بياموزند نكرده اند. در نتيجه اگر با آنها در باره اين مسائل بحث و گفتگويي هم بوجود بيايد اصلا متوجه نمي شوند در باره چه چيزي با آنها گفتگو مي شود. ظاهرا مثل بقيه رشته هاي تخصصي، دانش آموختگان رشته هاي برنامه درسي و برنامه ريزي آموزشي و رشته هاي مرتبط با آنها به جاي اينكه در سر مكان ها و موقعييت هاي مرتبط با كارشان باشند، دارند كنار خيابانها پارك باني مي كنند.

 

« پس از نگارش »

-           متن زير تحليلي است كه طیفی از استادن محترم را در برمی گیرد و شامل بسیاری از اساتید نمی شود هر چند عدم آشنایی با روش ها و فنون تدریس و عدم اجرای فرآیند علمی طراحی و ارزشیابی از فراگیران، تقریبا اپیدمی و فراگیر است.

-          شاید خواننده متن احساس کند این روند به نظرش آشنا است و در طول زندگی خود با موارد مشابه آن روبرو شده است همچنین به نظرمی رسد شکل آموزشی ما هم كم و زياد در همه جا و در بقيه دانشگاهها نيز همين شكل را دارد به دليل اينكه بافت آموزشي ما شبيه بافت پارچه است و همه جاي آن تقريبا بافت يكساني دارد اگر روي مراكز علمي و كاربردي زوم مي شود به دليل آن است كه  اين مراكز شبيه زدگي ها و گره خوردگي هاي روي بافت پارچه هستند و بيشتر خود را نشان مي دهند.

                                                                                          نگارش: احسان صباغي

                                                                                                تیر ماه ۱۳۹۲ 

================================================

مطلب مرتبط:

چگونگی تکثیر یک کتک زن ( بحثی در باره تنبیه بدنی دانش آموزان )

 

تحليل فيلم ادوارد دست قيچي

عنوان فيلم: ادوارد دست قيچي

 بازيگران: جاني دپ، ونيونا رايدر، داين ويست، آلن آركين، آنتوني مايكل هال، وينسنت پرايس

 موسيقي: دني الفمن

 نويسنده و كارگردان: تيم برتون

 محصول: 1900 آمريكا، كمپاني فوكس قرن بيستم

 

خلاصه داستان

« پگي » فروشنده لوازم آرايشي وقتي موفق نمي شود  وسايل آرايشي خود را به همسايگان بفروشد تصميم مي گيرد به قصري كه روي تپه خارج شهر قرار دارد برود، شايد آنجا بتواند براي فروش وسايل اش مشتري پيدا كند اما در قصر با « ادوارد » آشنا مي شود، انساني با دست هايي شبيه قيچي كه توسط مخترع اي ساخته شده است. مخترع قبل از تكميل كردن ادوارد فوت كرده است و حالا ادوارد دست هايي شبيه قيچي دارد. پگي ادوارد را به شهر و خانه خود مي آورد و ادوارد به عنوان يكي از اعضاي خانواده پذيرفته مي شود. ورود ادوارد به شهر باعث مي شود روند عادي زندگي مردم دچار اختلال شود. او با خلاقيت هاي خود و استفاده از دستهايش شكل ديگري از زندگي را به مردم نشان مي دهد و باعث مي شود مردم او را به عنوان دوست خود بپذيرند. در همين حال « كيم » ( دختر خانواده ) به تقاضاي دوست پسرش از ادوارد مي خواهد تا براي دزدي از خانه پسر به آنها كمك كند. ادوارد كه عاشق كيم شده است، مي پذيرد اما هنگام سرقت ادوارد دستگير مي شود. دوست پسركيم فرار مي كند و كيم را نيز به زور با خود مي برد. ادوارد مورد شماتت اعضاي خانواده و مردم شهر قرار مي گيرد و به مرور محبوبيت ادوارد كمتر مي شود اما علاقه كيم به او بيشتر مي شود و او را مورد حمايت خود قرار مي دهد. هنگامي كه ادوارد مورد اذيت و تحقير  مردم شهر قرار مي گيرد به قصر روي تپه مي گريزد. مردم شهر نيز او را تعقيب مي كنند. كيم زودتر از مردم خود را به ادوارد مي رساند.  در اتاق زير شيرواني قصر، دوست پسر كيم با ادوارد درگير مي شود و ادوارد او را از پنجره به بيرون پرتاپ مي كند و مي كشد. دختر به به بيرون قصر مي آيد و به مردم شهر كه دور قصر اجتماع كرده اند مي گويد كه ادوارد و دوست پسرش با هم درگير شده اند و يكديگر را كشته اند. مردم از اطراف قصر پراكنده مي شوند. سالها بعد پگي كه پير و صاحب نوه اي شده است، داستان ادوارد را به عنوان قصه اي براي نوه اش تعريف مي كند. او اعتقاد دارد بارش برف نشان مي دهد كه ادوارد هنوز زنده است چون تا قبل از ورود ادوارد برف نمي باريد.

در همان حال ادوارد در قصر بالاي تپه در حال تراشيدن پيكري از  يك شي شفاف است. در اثر تراش پيكر، دانه هاي برف بر فراز شهر به پرواز در مي آيند.

 

تحليل فيلم ادوارد دست قيچي

 

قصه پريان

فيلم با اينكه در فضائي واقعي و رئال اتفاق مي افتد ولي منطق قصه پريان و داستانهاي يكي بود، يكي نبود را دارد. مادر بزرگ يكي از اين  قصه ها را براي نوه اش تعريف مي كند تا بخوابد اما اين قصه اي واقعي است كه براي خودش اتقاق افتاده است. شيوه فضا سازي و استفاده از زمان و مكان نيز در خدمت ايجاد اين منطق است. .مردم همچون قصه ها در سر يك ساعت مشخص به سر كارشان مي روند و همگي در يك ساعت مشخص به خانه هايشان بر مي گردند.

 

ارتباط

در ابتداي فيلم مادر بزرگ براي دختر بچه مي گويد مخترع براي ادوارد قلب و تقريبا همه چيز گذاشت ولي قبل از كامل كردن او فوت كرد. اما آيا داشتن قلب و مغز به تنهائي نياز هاي ارتباطي انسان را برطرف مي كند؟ دستهاي ادوارد كامل نشده و به جاي آن از قيچي استفاده شده است در اينجا دست ها به عنوان نشانه اي از وسيله اي ارتباطي است كه  يكي از كاركرد هاي خود را از دست داده است. هر چند اين نقص براي او ابزاري جهت خلاقيت و ارائه كارهاي هنرمندانه اش شده اما همان دست ها نيز بتدريج سبب عدم ارتباط مناسب او با محيط و ديگران شده است.ادوارد قادر نيست با دستهايش دختر ( كيم ) را در آغوش بگيرد و هنگامي كه مي خواهد به ديگران كمك كند باعث صدمه زدن به آنها مي شود.

 

مادر

وقتي پگي براي اولين بار وارد قصر مي شود و به طبقه زير شيرواني مي رود. ابتدا محل خواب ادوارد را مي بيند. كنار تختخواب ادوارد روي ديوار با عكسهاي بريده بريده پوشيده شده است. دوربين از ديد پگي پن مي كند و به عكس مادري مي رسد كه كودك تازه متولد شده اي را در بغل دارد. فرم عكس بلافاصله حضرت مريم را تداعي مي كند كه عيسي را در آغوش خود دارد. درست در همين لحظه پگي صدائي مي شنود، بر مي گردد، ادوارد را در تاريكي و در انتهاي زير شيرواني مي بيند و اين آغاز خروج ادوارد از زهدان ( طبقه زير شيرواني ) توسط پگي و ورود او به دنياي بيروني است. پگي در همين لحظه به عنوان مادر در كنار ادوارد قرار مي گيرد.

 

مذهب، اسطوره

ادوارد همچون مسيح و قدسيان به ميان مردم مي آيد و بدون چشم داشت فقط به فكر كمك كردن به ديگران است. او از جايگاه خدايگان (پدر، مخترع) و پس از مرگ پدر توسط مادر (پگي) به ميان مردم آورده مي شود. اما در انتها همچون آنان توسط مردم تحقير مي شود. همانگونه كه بر مسيح آب دهان انداختند و او را شكنجه و از خود طرد كردند با ادوارد نيز چنين رفتاري مي شود.

فيلم ادوارد دست قيچي با مفهوم پدر كار مي كند. پدري كه جاي خدا را گرفته و در حال خلق مخلوق خود است در نتيجه با بسياري از داستانها و مفاهيمي كه از گذشته هاي دور و نزديك مي آيد پيوند مي خورد. ادوارد به نوعي تداعي كننده پينوكيو است كه توسط پدر ژپتو ( در داستان ادوارد دست قيچي توسط مخترع ) ساخته شده است وسپس وارد دنياي انسان ها و واقعيت ها مي شود.

 

كودك

ادوارد مانند كودكي وارد شهر مي شود. او پس از خروج از قصر بالاي تپه (به نشانه ترك رحم) وارد دنياي بيروني مي شود و رفتار او با دنياي اطراف و ديگران همچون كودكي است كه بتدريج همه چيز را كشف مي كند و هر چيزي براي او تازگي دارد. جاني دپ به  بهترين وجه اين جنبه از شخصيت ادوارد را نشان مي دهد.  

 

آينه ( مرحله آينه اي )

پس از ورود ادوارد به خانه پگي، مادر ( پگي ) لباسهاي دنياي جديد را به او مي دهد تا آنها را بپوشد. ادوارد همچون كودكي وارد اتاق كيم مي شود و ناگهان براي اولين بار تصوير خودش را در آينه اتاق مي بيند. او سعي مي كند تصوير خودش را از داخل آينه لمس كند و با خودش ارتباط برقرار كند. اما خودش را زخمي مي كند و با نگاهي حاكي از تعجب به تصوير خودش نگاه مي كند. از اين به بعد ادوارد بايد از طريق ارتباط با ديگران ( ديگري ) با واقعيت هاي دنياي جديدي كه وارد آن شده است ارتباط برقرار كند. اما آيا او قادر خواهد بود هويت خود را تغيير بدهد و شكل جديدي به خود بگيرد؟

 

عشق در اولين نگاه

ادوارد همانند شخصيت هاي داستانهاي پريان در يك نگاه و اولين نگاه عاشق مي شود. هنگامي كه پگي ( مادر ) براي اولين بار ادوارد را به خانه مي آورد، توجه ادوارد به عكسهاي داخل قفسه جلب مي شود. مادر درباره عكسها كه اعضاي خانواده او هستند توضيح مي دهد. او با اين كار به نوعي به طور خلاصه شخصيت ها ي داستان را نيز معرفي مي كند. در ادامه نگاه ادوارد روي عكس دختر خانواده (كيم ) ثابت مي شود. با حركت دوربين به جلو و توقف روي عكس دختر و قطع نما به نگاه عجيب ادوارد همراه با موسيقي دني الفمن متوجه حس عجيب ادواردبه دختر و عشق او به كيم در اولين نگاه مي شويم.

 

عشق نامتعارف

در فرهنگ عامه كمتر اتفاق مي افتد كه زنها عشق شان را به مردها ابراز كنند و معمولا مردها هستند كه پيش قدم مي شوند. اما كيم مانند شخصيت رز در فيلم تايتانيك كه وقتي عاشق نقاش و هنرمند جوان مي شود و او را براي هم آغوشي به داخل ماشين دعوت مي كند، ادوارد را در آغوش مي كشد و به بغل معشوق خود مي لغزد اما حركت او جنبه اروتيك و جنسي فيلم تايتانيك را ندارد.

در انتها ي فيلم نيز كيم فقط خوشحال است كه تجربه ديدار با ادوارد را داشته است و به اين راضي است كه فقط ادوارد او را همانگونه كه جوان بوده است به ياد داشته باشد.

كاركرد فيلم در سطح ناخودآگاه

ساختار فيلم به گونه اي است كه به جاي تمركز روي « خود آگاه » و روابط علت و معلولي بيشتر سعي دارد روي « ناخود آگاه » و سطح « نيمه آگاه » مخاطب كار كند به همين دليل مخاطباني كه به شدت عقلاني مي انديشند سخت تر با فيلم ارتباط برقرار مي كنند.

فانتزي عنصر تعيين كننده اي در ساختار فيلم ادوارد دست قيچي است.

 

دنياي كوچك شده به عنوان تفسير جهان

فيلم قصد دارد دنياي كوچكي ( دنياي فشرده اي ) از جهان ما بسازد و آن را تفسير و به نمايش بگذارد. فيلم سعي مي كند با توجه به ارتباط ادوارد با دنياي اطرافش و تعريف قصه پرياني خود جهان واقعي ما را تعريف كند و به دنبال آن مفاهيم ازلي و ابدي را طرح كند.

مفاهيمي همچون عشق، پدر، مادر، خانواده، ارتباط، عدم ارتباط، اقتصاد، فرايند شكل گيري خشونت، اسطوره، مذهب، خرافات مذهبي، سكس، عاطفه و …

اما با توجه به ظرفيت فيلم، مدت زماني كه به هر يك از مفاهيم اختصاص يافته، متفاوت و به صورت تعاملي و در هم تنيده ارائه شده است.

فيلم موفق مي شود داستان اصلي خود را با موفقيت ارائه كند در نتيجه جا را براي تفسير كلي تري از جهان واقعي باز مي كند.

 

                                                                                            نگارش: احسان صباغي

 

مامان من می ترسم // معرفی کتاب

 مامان من می ترسم (معرفی کتاب )

چگونه تلويزيون و فيلم‌ها كودكان را دچار وحشت مي‌كند

تأثير فيلم و تلويزيون روي كودكان و نوجوانان از مباحثي است كه كمتر در كتاب‌ها و مقالات منتشر شده در ايران مورد بحث و نقادي قرار گرفته است.

خوشبختانه «كتاب مامان من مي‌ترسم» با عنوان فرعي «چگونه تلويزيون و فيلم كودكان را دچار وحشت مي‌كند» نو شته « جوان كنتر » ترجمه «عبدالرضا زارعي» از انتشارات « بنياد سينمايي فارابي» كه در سال 1383 منتشر شده است و با زباني ساده و قابل فهم نتيجه پژوهش‌هاي نويسنده كتاب را در مورد تاثير فيلم هاي ترسناك و يا فيلم هاي كه مي توانند موجب ترس و وحشت كودكان شوند را در اختيار مخاطب علاقه مند قرار ميدهد. از زاويه اي ديگر اين كتاب از آن جهت مي تواند مفيد باشد كه نتيجه آزمايشات پياژه، در مورد يادگيري را  در يك زمينه كاربردي مورد استفاده قرار داده است و  مي‌تواند منبعي قابل اتكا براي تهيه‌كنندگان فيلم‌هاي آمو‌زشي و تربيتي و به خصوص خانواده‌ها باشد.

در ادامه خلاصه‌اي از فصل سوم اين كتاب تحت عنوان «ظاهر، ظاهر، ظاهر» جهت آشنايي با محتوا، ساختار كتاب و نكات مهمي كه مي‌تواند براي مخاطب مهم باشد آورده شده است.

                                                                                                               ادامه مطلب

 

ادامه نوشته

با تغيير نام يك پديده ماهيت آن تغيير نمي كند // نگاهي به ورك شاپ هاي جشنواره بين المللي فيلم رشد

با تغير نام يك پديده ماهيت آن تغيير نمي كند

نگاهي به ورك شاپ هاي چهلمين جشنواره بين الملي فيلم رشد

 

     1 هر ساله به مناسبت هاي  گوناگون، مخصوصا در كنار جشنواره هاي ريز و درشت، كارگاه هايي به نام ورك شاپ برگزار مي شوند، كه مانند بسياري از پديده هاي ديگري كه در دست ما گرفتار شده اند فقط نام آن پديده را با خود يدك مي كشند. در اين ياداشت با نگاهي به ورك شاپ هاي جشنواره بين المللي فيلم هاي آموزشي رشد شكل اجرا و محتواي آن را با يكديگر بررسي مي كنيم.

     2 در فارسي براي واژه انگليسي «‌ workshop » كارگاه آموزشي پيشنهاد شده است. لغت دقيق براي كارگاه آموزشي « Training Workshop » است، چون « Workshop » در حالت كلي به معناي كارگاه است.

     3 در مقابل روشهاي سنتي كه آموزش را به صورت انتقال دانش، پيام يا اطلاعات مي دانند و معمولا يك نفر به صورت متكلم وحده و غير تعاملي اطلاعات خود را بيان مي كند يا به نمايش درمي آورد و يا به صورت فيلم ارائه مي دهد، در روشهاي كار كارگاهي و كارهاي گروهي سعي در ايجاد يادگيري از طريق تعامل گروه با يكديگر است و نقش معلم، استاد يا برگزاركننده كارگاه آموزشي در حد راهنما كاهش پيدا مي كند. به دليل اينكه در روشهاي انتقال اطلاعات يادگيري موثر و عميقي بوجود نمي آيد و در صورت ايجاد يادگيري، بيشتر يادگيري در سطح دانش خواهد بود و حيطه هاي ديگر يادگيري مخصوصا مهارت هايي كه در حيطه هاي روان حركتي قرار دارند مورد غفلت قرار خواهند گرفت و يا كمتر به دست خواهند آمد.

     4 با توجه به مواردي كه طرح شد فيلمهايي كه به نام ورك شاپ هر ساله توسط جشنواره بين المللي فیلم رشد تهيه مي شود و در رسانه ها و نشريات روزانه جشنواره به عنوان ورك شاپ معرفي مي شوند، ورك شاپ نيست و در حقيقت نوعي از مصاحبه است كه در بيشتر زمان اين كارگاه ها و به تبع آن فيلم هاي تهيه شده از آن، مدعوين در حال صحبت كردن و يا به قول خودشان در حال انتقال اطلاعات هستند در حالي كه ورك شاپ ها به عنوان روش كار كارگاهي سعي دارند به جاي انتقال اطلاعات كار گروهي و تعاملي را به اجرا بگذارند.

    5 اجراي اين كارگاه ها به اين شكل، علاوه بر ضعف كميته هاي علمي كه هر ساله برگزاري ورك شاپ ها را به عهده دارند و متاسفانه به دليل عدم حضور تكنولوژيست آموزشي و يا كارشناس آموزشي متبحر به اين شكل اجرا مي شوند، ضعف و يا عدم آشنايي مدعوين با ماهيت و چگونگي اجرا اين روش ها نيز عملا ورك شاپ ها را به صورت مصاحبه هاي معمولي تلويزيوني در مي آورد.

     ۶ در مورد محتوا، موضوعات و مسائلي كه در اين كارگاه ها و فيلم ها بحث مي شود نيز متاسفانه به جاي بحث از فيلم هاي آموزشي در بستر تكنولوژي آموزشي، آنها را در بستر سينما و تاريخ سينما تجزيه و تحليل مي كنند و همچنين اگر تصميم داشته باشند وارد بحث علمي شوند، هنوز فيلم هاي آموزشي را در حد انتقال پيام يا دانش مي دانند، راهي كه معمولا توسط روشهاي سنتي و آموزش معلم و شاگردي نيز انجام مي شود.

    ۷ اما واگر فيلم هاي ورك شاپ جشنواره چهلم را به همين شكل بپذيريم، در اين ميان بحث هاي آقاي دكتر اماني به مباحث فيلم آموزشي نزديكتر و با مباحث آموزشي ارتباط بيشتري دارد و تعاريف نسبتا مناسب تري ارائه مي دهند و از ميان مدعوين خارجي نيز صحبت هاي آقاي پل اشتون «Paul Ashton»  از كشور انگلستان كه توسط فيلم هاي كوتاه يك يا چند دقيقه اي تلاش در ايجاد سوال و انگيزه در بين مخاطبان و دانش آموزان را دارند بستر مناسب تري از استفاده از فيلم آموزشي را نشان مي دهد.

                                                                                                   نگارش: احسان صباغی

*****************************

مسئول کمیته علمی: سید امیر هاشمی

کمیته علمی: مهدی مختاری، زهره امینیان

مجریان: رویا حسینی، مهدی آقا بیگی، وحید گلستان

کارگردان فنی: هوشنگ ارشادی

مجری طرح: یدالله کریمی

تهیه کننده: دفتر تامین رسانه های آموزشی ( دفتر تکنولوژی آموزشی )

========================================

 

مطالب مرتبط:

- سينما نان دارد... ياد گيري نان ندارد (بحثي در باره فيلم هاي آموزشي از منظر تكنولوژي آموزشي)

- چینش لنگ حمامی یا چگونه یاد گرفتم مخاطب را مورد هجوم قرار دهم

- تأثير فيلم آموزشي مفاهيم علوم ابتدايي سال پنجم بر پيشرفت تحصيلي دانش آموزان (پژوهش)

مطالب دیگر:

- چگونگی تکثیر یک کتک زن

- من زنده ام فقط کفشهایم را برده اند ( فیلمنامه کوتاه )

- گلوله های حقیقی ( داستان کوتاه ) 

 

... مديريت وظيفه محور يا هي زمين را بِكَن و دوباره پُر كُن و هي زمين را  بِكَن و دوباره پُر كُن و هي

مديريت وظيفه محور

 

يا هي زمين را  بِكَن و دوباره پُر كُن و هي زمين را

  بِكَن و دوباره پُر كُن و هي ...

 

                                                                                                     نگارش: احسان صباغي 

    شايد نام وظيفه* براي شما تداعي كننده نوعي از مديريت باشد كه به هر حال مدير، كارمندان، كارشناسان، كارگران، دانش آموزان، دانشجویان و ... به وظايف شان عمل مي كنند و اين شيوه مديريت پسنديده به نظر برسد. اما فكر كنم ادامه مطلب نشان دهد كه وظيفه از ديدگاه اين مديران چيست و به چه انديشه و يا عملي اطلاق مي شود. قبل از هر چيز اجازه دهيد يك داستان عاميانه را با يكديگر مطالعه كنيم.

     شخصي مي بيند دو كارگر مشغول كار هستند، يكي زمين را مي كَند و ديگري با بيل، چاله ايجاد شده را پر مي كُند. از آنها مي پرسد، اين چه كار بيهوده اي است كه انجام مي دهيد؟ يكي از آنها جواب مي دهد: ما سه نفر بوديم، يكي زمين را مي كند، ديگري لوله گاز را در داخل چاله قرار مي داد و من با خاك چاله را پر مي كردم اما امروز لوله گذار نيامده است ولي خوب همانگونه كه مي بينيد ما وظيفه خود را انجام مي دهيم، دوستم چاله را مي كند و من دوباره آن را پر مي كنم.

    همانگونه كه از اين داستان مشخص است ديدگاه وظيفه محور فقط وظيفه اش را انجام مي دهد و توجه به هدفي كه براي آن وظيفه يا وظايفي معين شده است ندارد.      

     معمولا گفته مي شود سازمان هاي** نظام مند بر اساس نگرش سيستمي طراحي شده اند براي درك عميق تر از موقعيت ايجاده شده تعريفي از سيستم را مد نظر قرار ميدهيم.

«سيستم مجموعه اي از اجزاء يا عناصر به هم پيوسته است كه با يكديگر تعامل دارند و به سمت هدف يا اهداف مشخصي حركت مي كنند.»

     همانگونه كه از تعريف مشخص است عناصر يك سيستم رابطه تعاملي با يكديگر دارند و در جهت رسيدن به هدفي فعاليت مي كنند اما در ديدگاه وظيفه محور فقط انجام وظيفه مهم است و اهداف اين ديدگاه گم شده يا به مرور زمان به فراموشي سپرده شده و در بعضي مواقع حتي هدف تعريف شده اي وجود نداشته است.و عناصر سيستم فقط وظيفه خود را انجام داده اند.

     اين بار براي غرق شدن بيشتر در موقعيت و درك تاثير اين ديدگاه  به روند اداري اين گونه سازمان ها توجه مي كنيم. اين ديدگاه به شدت به نظم و ترتيب و حضور فيزيكي عناصر انساني سازمان ( مثل كارمندان، كارشناسان، ... ) اهميت مي دهد و در نتيجه روند حضور و غياب افراد به شدت كنترل و ورود و خروج به موقع و حضور فيزيكي افراد توسط سيستم كارت زني كنترل مي شود و اگر سوالي را كه از كارگراني كه مشغول كندن چاله بودند  از اين مجموعه بپرسيم مانند آنها جواب مي دهند كه ما به وظيفه خود عمل مي كنيم. به نظر مي رسد مكانيسم حضور و غياب ساده ترين شكل انجام وظيفه است چون نياز به  تفكر و برنامه ريزي پيچيده اي ندارد.

     از نقطه نظرگاهي ديگر به مسئله نزديك مي شويم. آيا انجام وظيفه، كار و فعاليت هنگامي كه به هدفهاي مورد نظر نزديك نشويم، مطلوب است؟ اگر شبانه روز كار كنيم ، اما به هدف نرسيم چه اتفاقي مي افتد؟ براي پيدا كردن جواب اين سوالات مي توان فورمول هاي پيچيده اي را محاسبه كرد ولي به يك فورمول ساده اكتفا مي كنيم. معمولا بازده و كيفيت يك سيستم را بر اساس نسبت خروجي به ورودي آن محاسبه مي كنند. اگر اين محاسبه را انجام دهيم چه نتيجه اي به دست مي آيد؟ فورمول Pout/Pin كه نسبت خروجي به ورودي را مي سنجد در نظر بگيريد. در اين فورمول (Pin) به جاي انرژي ورودي و (Pout) به جاب انرژي خروجي است. هر چه انرژي ورودي(Pin) يعني مخرج كسر را افزايش دهيم  اما هدف مورد نظر ما كه انرژي خروجي (Pout) است به دست نيايد، حتي اگر مقدار خروجي (Pout) ثابت باشد با افزايش مخرج كسر ( يعني انرژي ورودي)، جواب معادله كاهش پيدا مي كند. يعني با افزايش كار و انرژي بهره كمتري به دست مي آيد. به نظر مي رسد در اين حالت هر چه كار كمتري انجام شود بهره بيشتري به دست مي آيد. هر چه سيستم فعاليت بيشتري انجام دهد و به وظايفش عمل كند. چون به هدف دست نمي يابد هر گونه انجام وظيفه و استفاده از منابع جز اتلاف انرژي حاصل ديگري ندارد.

     با توجه به اين موارد اما مديريت وظيفه محور به شدت به اين شكل از روابط علاقه مند است چون مي تواند عناصر انساني سازماني خود را هر گونه كه تمايل داشته باشد كنترل كند. چون به مرور زمان كنترل عوامل انساني به صورت هدف اصلي اين شكل از مديريت در مي آيد.

     در شروع و با گذشت زمان اين گونه از مديريت با دو گروه از عناصر سازماني خود با مشكل روبرو مي شود. يك گروه، افراد نوآور، خلاق، مبتكر و كار آفريني هستند كه سعي در نو آوري و حركت به سمت جلو دارند و گروه ديگر عناصر كم كار و كارگريز ،... اين مجموعه هستند. براي كنترل و يا حذف اين دو گروه معمولا از همان سيستم كنترل حضور فيزيكي افراد استفاده مي شود. گروه اول را به دليل اينكه با روشهاي علمي و تحليلي قادر به حذف شان نيستند و اين گروه در  مباحثه و تحليل از آنها پيشي مي گيرند به ترور شخصيت*** آنها روي مي آورند يا براي آنها شرايطي را پيش مي آورند تا به جاي قرار گرفتن در شرايط بحث هاي علمي، در باره وضعيت حضور فيزيكي خود توضيح دهند و اگر اين گروه مسئله اصلي را كه شامل كارايي، هدف ها، و يا خلاقيت و ... است  به بحث بگذارند با ترفند هاي خاص آنها را به سمت مسائل حضور فيزيكي سوق مي دهند و آنها را در چرخه اي قرار مي دهند كه مجبور به ترك مجموعه شوند يا بي تفاوتي را پيشه خود سازند. اما گروه دوم كه مسايل كاري و مجموعه سازماني برايشان اهميتي ندارد و انگيزه دروني به كارشان ندارند (برخلاف گروه اول که بیشتر انگیزه های درونی دارند) و انگيزه هاي بيروني نيز براي آنها مهيا نشده است با اينگونه مديران در بدترين شرايط به سازش مي رسند و مشكلات خود را حل مي كنند. اما گروه كارا، نوآور ، خلاق و كارآفرين در صورت عدم انفعال معمولا مجبور به ترك مجموعه مي شوند و در هر دو حالت ضربه شديدي به مجموعه كاري سازمان وارد مي شود. و با خروج پي در بي اين افراد، مجموعه شكننده تر، نا كاراتر و غير علمي تر مي شود.

   اما گروه سوم كه ميان اين دو گروه قرار مي گيرند به كندن چاله و پر كردن آن مشغول هستند و با انجام دادن وظايفشان مشكل خاصي ندارند و هر روز چاله ها را مي كنند و مجدا آن را پر مي كنند.

     با آمدن ارتباطات الكترونيكي مثل اينترنت و شبكه هاي مجازي تمايل به انجام كار توسط شبكه هاي ارتباطي گسترش يافته است. در نتيجه مي توان مثل آموزش از راه دور، دور كاري نيز انجام داد. خارج از بحث اينكه دور كاري شيوه درست يا غلطي است مشكلي كه اين شيوه براي مديريت وظيفه محور ايجاد مي كند، عدم كنترل فيزيكي عناصر انساني است. آنها كه در طول كار خود از نظر عاطفي به كنترل كردن عناصر انساني عادت كرده اند و اعمال قدرت آنها معمولا توسط برگه هاي مرخصي كه ابزار اعمال اين قدرت است انجام مي شده است، احساس مي كنند اين حربه را از دست داده اند و اگر مدير اين شيوه سواد كافي نيز براي انجام مسئوليتش نداشته باشد عملا احساس عدم آرامش و بيهودگي مي كند.

     

= = = = = = = = = = = = = = = = = = = = = = = = = = = = = = = = = = = = = = 

* احتمالا شما در طول كار و يا زندگي خود با شيوه هاي مديريتي گوناگوني روبرو بوده ايد كه در باره هر كدام نظر شخصي خود را داريد و يا به طنز نامي براي آن برگزيده ايد. نگارنده قصد داشتم ابتدا يك گونه از اين مديريت ها را كه به طنز « مديريت قابلمه اي » نام نهاده بودم و به صورت « عكس نوشت » تهيه شده بود معرفي و در ياداشت هاي بعدي به گونه هاي ديگر اشاره كنم ولي به دليلي تصميم گرفتم از آخر شروع كنم يعني مديريت « وظيفه محور». 

** نگرش سيستمي منجر به ايجاد سازمان مي شود. مفهوم سازمان به معني سلسله اي از روابط تعاملي بين يك سري عناصر و اشخاص است كه براي رسيدن به هدف، واحد جديدي را بوجود مي آورد و داري دو جنبه ساختاري و كاركردي است.

*** ترور شخصيت روشي است كه توسط  فرد يا افرادي در جهت حفظ منافع شخصي و گروهي خود كه ممكن است از نظر عرف جامعه و قوانين اداري پسنديده نباشد انجام مي شود و در طي آن به حذف فرد مورد نظر با شيوه هاي مختلفي مثل ايجاد ترس، حذف رواني، يا به عهده سپردن كارهاي سنگين، سخت، خسته كننده و بيهوده و ... انجام مي شود. ترور شخصيت معمولا توسط افرادي كه كمبود دانش و تخصص، نداشتن اعتماد به نفس، احساس كمبود در زمينه هاي فيزيكي و رواني  شخصيت، عدم قدرت تصميم گيري، عدم سرعت در تصميم گيري، ميل به اعمال قدرت،تمايل به دست آوردن منافع غير اخلاقي و غير قانوني و ...دارند انجام مي شود.

 

گلوله های حقیقی // داستان کوتاه  //  طرحي براي فيلمنامه

  گلوله هاي حقيقي

 

  هر روز صبح هنگام خروج از خانه، گلوله هايي كه به سمتم شليك مي شد را حس مي كردم، يعني در حقيقت صداي انها را مي شنيدم ولي متوجه نمي شدم چرا مسئولين شليك گلوله ها هر روز گلوله هاي مشقي به طرف من يا بقيه مردم  شليك مي كنند.

 بعد كم كم متوجه شدم  مردم عادي نيز به جمع شليك كنندگان گلوله هاي مشقي اضافه شده اند و روز به روز به تعداد شليك كنندگان گلوله هاي مشقي اضافه مي شد.

يك روز تصميم گرفتم دليل شليك گلوله ها را بفهمم به همين خاطر به سمت يكي از شليك كنندگان محترم رفتم و از او پرسيدم:

چرا گلوله مشقي به سمت من شليك مي كنيد؟

شليك كننده محترم جواب داد:

عزيزم اين گلوله ها حقيقي است، شما مرده ايد ولي خودتان خبر نداريد. اين گلوله ها مرده ها را از پاي در نمي آورند.

 

 

   از وقتي كه با مامور محترم شليك گلوله صحبت كردم احساس خوبي ندارم. به محل كارم رفتم و با همكارانم صحبت كردم . هيچ حركت و رفتاري كه نشان از مرگ من باشد نديدم و آنها مثل آدمهاي زنده با من رفتار كردند هر چند بعضي از آنها اسلحه هايشان را در مي آوردند و به سمتم شليك مي كردند. ولي معمولا بعد از شليك، دستي به پشتم مي زدند و سعي داشتند اظهار محبت كنند، حتي يكي از آنها گفت:

عزيزم اميدوارم هميشه مثل الان زنده و سر حال باشي.

عصر بعد از اتمام كارم وارد خيابان شدم. رفتار مردم با من نيز نشاني از مرده بودنم را نداشت جز  گلوله هايي كه بعضي از مواقع به سويم شليك مي كردند. تصميم گرفتم به روانشناس مراجعه كنم چون توي فيلم ها ديده بودم در اينجور مواقع بايد به روانشناس مراجعه كرد. به اولين مطب روانشناسي كه در مسيرم بود رفتم و از منشي او تقاضاي ملاقات با روانشناس را كردم. منشي گفت مي توانيد وارد اتاق دكتر شويد، مراجعه كننده ديگري نداريم. وقتي به سمت اتاق دكتر مي رفتم منشي اسلحه اش را بيرون آورد و به سمتم شليك كرد.

وارد اتاق دكتر شدم و ماجرا را براي دكتر شرح دادم، دكتر در حالي كه لبخند مرموزي بر لب داشت و قيافه اش جدي به نظر مي رسيد گفت:

عزيزم شما مرده ايد، ولي باور نداريد، شما مرگتان را باور نكرده ايد.

سپس اسلحه اش را در آورد و به سمتم شليك كرد.

 

 

   در آپارتمانم را باز كردم و با بي حالي خودم را روي كاناپه انداختم و دراز كشيدم احساس مي كردم قدرت بلند شدن ندارم، حس مي كردم براي هيچ كاري  انگيزه ندارم، ديگر تصميم نداشتم به محض رسيدن به خانه كاغذ و قلم بردارم و داستان جديدم را بنويسم يا تحقيق جديدي را شروع كنم، با اينكه احساس تشنگي مي كردم حال رفتن تا نزديكي يخچال را نداشتم، حتي حس حركت دادن پاهايم را نيز نداشتم، مثل اينكه پاهايم آنقدر توان داشتند كه من را تا نزديكي كاناپه برسانند و حالا پس از پايان ماموريتشان قدرت هيچ گونه حركتي را نداشتند. روشنايي روز جايش را به تاريكي شب مي داد و فقط نور ضعيفي از چراغ خيابان كه پس از عبور از پرده هاي نسبتا نازك پشت پنجره به داخل نفوذ كرده بود اندكي اتاق را روشن مي كرد و اين نور ناچيز فقط مي توانست حجم كلي اشياء اتاق را نشان دهد. در اين فضاي نوري حس مي كردم صداي ساعت ديواري چند برابر شده است و صداي موتور يخچال را مثل هياهو و سر و صداي يك كارخانه بزرگ با دستگاهاي مكانيكي متعدد مي شنيدم. احساس كرختي شديدي كردم و ديگر چيزي نشنيدم.

 

 

    با صداي موتور يخچال كه با تيك تيك ساعت ديواري قاطي شده بود چشمانم را باز كردم. نمي دانستم چند ساعت يا چند روز گذشته است. احساس مي كردم صداهاي ديگري نيز مي شنوم . صداها رنگ و آهنگ عادي نداشت و مثل آن بود كه از داخل فضايي سرداب مانند شنيده مي شود، كشيده و زنگ دار بود. صداي آدمها بود. آدمهايي كه تقاضاهايي داشتند يا چيزهاي مي خواستند اما به نظر مي رسيد به بن بست هاي مكرر برخورد مي كنند حس مي كردم آنها در فضايي شناور هستند. در فضايي كم نور كه آب تمام آن را فرا گرفته بود و آنها با فاصله هاي زيادي از يكديگر  شناور بودند، آنقدر از هم دور بودند كه در آن محيط  همديگر را نمي ديدند. در نزديكي هر كدامشان چيزي قرار داشت و سعي داشتند خود را به آن چيز برسانند، اما هنگامي كه به نزديكي آن شي مي رسيدند انگار به مانعي محكم برخورد مي كردند و اندكي به عقب رانده مي شدند و مجددا سعي مي كردند به آن چيز نزديك شوند و دوباره بعد از برخورد با آن مانع نامريي، به آن شي نمي رسيدند و به عقب رانده مي شدند. اين عمل آنها همين طور ادامه داشت تا اينكه بسياري از آنها ديگر هيچ تلاشي نمي كردند و فقط نزديك آن شي شناور بودند.

كم كم احساس كردم آب اطرافم را فرا گرفته است و با جريان آرام آب من هم  اندك اندك وارد آن فضاي عجيب و در زير آب شناور شدم.  حالا به آدمها نزديكتر بودم و مي توانستم بهتر ببينم. بعد از اينكه آدمها ديگر هيچ تلاشي براي رسيدن به آن شي انجام نمي دادند چيزي شفاف كه به نظر شيشه مي رسيد و مانع بين آدمها و آن شي بود از جا برداشته مي شد و ديگر مانعي وجود نداشت اما آدمها ديگر هيچ تلاشي براي برداشتن آن چيز انجام نمي دادند حتي وقتي جريان آب آنها را به آن شي نزديك مي كرد و شي در كنارشان قرار مي گرفت آنها هيچ حركتي براي برداشتن آن انجام نمي دادند.  دورتر ها آنجايي كه به سختي ديده مي شد آدمهايي بودند كه تازه تلاششان را شروع كرده بودند و سعي داشتند خود را به آن شي نزديك كنند و آن را به دست آورند اما به آن شيشه برخورد مي كردند و هر چه به من نزديكتر مي شدند تلاششان كمتر مي شد و در انتها شيشه برداشته مي شد ولي آنها ديگر هيچ حركتي نمي كردند.

 

   جريان آرام آبي كه به سختي حس مي شد من را به سوي آدمي كه در نزديكيم بود راند. صداهايي از طرف او مي شنيدم، مشخص نبود اين صداي او است كه از دهانش خارج مي شود يا صداي ذهن او بود كه مي شنيدم، صدا گنگ و نامفهوم بود ولي از بين لغات و جملات بعضي از آنها قابل فهم بود. او مي گفت:

من به دنبال هيچ چيز نيستم ... من هيچ حركتي نمي كنم ... من آدم فهميده اي نيستم ... من دانشمند و نحبه نيستم ... من فقط يه آدم هستم ... من يه آدم معمولي هستم ...

اين جملات همينطور تكرار مي شد، ناگهان صدایي كه به نظر مي رسيد از همه طرف پخش مي شود و جهت خاصي ندارد در فضا پيچيد و به سمت آدمي كه در نزديكي من بود متمركز شد و با لحني سرزنش كننده گفت:

فاز نخبه كشي تمام شد، الان در فاز جديد هستيم، فاز آدم كشي.

سپس ناگهان صدا به سوي من متمركز شد و با لحني كه آشنا به نظر مي رسيد ادامه داد:

به فاز جديد خوش آمدي عزيزم.

 

 

                                                                                          نگارش:

                                                                                                   احسان صباغي

                                                                                                    مهر ماه 1389

 

                        =====================================

- من زنده ام فقط کفش هايم را برده اند

- چگونگی تکثیر یک کتک زن

- چينش لنگ حمامي يا چگونه ياد گرفتم مخاطب را مورد هجوم قرار دهم

 

چگونگی تکثیر یک کتک زن //  بحثی در باره تنبیه بدنی دانش آموزان

چگونگي تكثير يك كتك زن

 تصویری از تنبیه کردن دانش آموزی در مکتب خانه ( نام عکاس را پیدا نکردم )

 

بحثي در باره تنبيه بدني دانش آموزان

 ۱چند روز پيش به طور تصادفي وبلاگ يكي از معلمان عزيز را ديدم كه متني تحت عنوان " تنبيه بدني " به شرح زير در آن نوشته شده بود:

"ديروز  دو تا از دانش آموزان با همديگر دعوا كرده بودند و يكي از آنها ديگري را تا سر حد مرگ كتك زده بود. وقتي دانش آموز كتك خورده به من  مراجعه كرد ديدم بيچاره دور چشمش كبود شده است و از درد ناله مي كند. اين صحنه را كه ديدم خون جلوي چشمهايم را گرفت و تصميم گرفتم حق اين مظلوم رو ازآن ظالم بگيرم ، رفتم كه تنبيه اش كنم ياد مقررات دست و پاگير اداري افتادم كه  " تنبيه بدني "را ممنوع اعلام كرده است.  صبر كردم و جلوي در دفتر به پدرش زنگ زدم .  پدرش بعد از چند ساعت آمد. جالب اينجا است كه برخورد او با من  خيلي مضحك بود،   پدر به جاي دلجويي از طرف مقابل از پسرش حمايت كرد و ...

  ياد دوران قديم افتادم كه معلمان ما را به خاطر خطا هايمان تنبيه بدني هم مي كردند و اگر تنبيه آنها نبود شايد هرگز من معلم نمي شدم. پدرم مي گفت:  گوشتش مال شمااستخوانش مال من، اگر خطايي كرد بزنيدش. من به خاطر آن تنبيه ها  از معلمان گذشته ام ممنون هستم هر چند بعضي از آن تنبيه ها ناحق بود. "

       با توجه به اهميت موضوع " تنبيه بدني دانش آموزان " و پيامد هاي منفي آن، متن اين معلم عزيز را نقطه شروعي قرار دادم تا در باره اين مسئله ياداشت كوتاهي بنويسم.

 • • •

 ۲به نظر مي رسد فردي كه انساني را تنبيه بدني مي كند قصد دارد كه باعث تغيير رفتار يا تغيير ذهنيت او در موردي خاص يا عام شود، تا ديگر آن رفتار را تكرار نكند و آن افكار و انديشه را در سر نداشته باشد، ولي پژوهش هاي روانشناسي نشان مي دهد توسط تنبيه بدني رفتار و يا افكار مورد نظر از بين نمي روند بلكه به شكل موقتي خاموش مي شوند. 

                                                                                           بقیه متن در ادامه مطلب

ادامه نوشته

چينش لنگ حمامي يا چگونه ياد گرفتم مخاطب را مورد هجوم قرار دهم

چينش لنگ حمامي

يا چگونه ياد گرفتم مخاطب را مورد هجوم قرار دهم

 تركيب بندي در هنرهاي تجسمي و فرم بصري حاصل از آن معمولا با توجه به نوع موضوع انتخاب و اجراء مي شود. استحكام تركيب بندي، چه از فرم هندسه طلايي پيروي كند، چه فرمي غير هندسي داشته باشد يكي از فاكتورهاي مهم تركيب بندي است.

  در اين ماه جشنواره اي بين المللي در سطح شهر تهران بر گزار شد. موضوع اين ياداشت و مقدمه بالا به گونه اي در ارتباط با نحوه چينش پوسترهاي اين جشنواره در محل ستاد جشنواره و نوع تبليغ حاصل از آن است.

  ورودي اين ستاد كه يك راهرو طولاني است به پلكاني منتهي مي شود كه بعد از اين پلكان در طبقه اول، ستاد جشنواره قرار دارد. هنگام ورود به اين ساختمان پوسترهاي جشنواره در فاصله هاي نزديك به يكديگر  به ديوار و در سطحي پايين تر از نقطه ديد يك انسان معمولي نصب شده اند. اين چينش نزديك به هم در راهروي طويل ساختمان ورودي ادامه پيدا كرده تا به پلكان ورودي طبقه اول مي رسد و ديوار توالتي كه در پاگرد پلكان مسير نيز وجود دارد را بي نصيب نمي گذارد و نصب پوسترها بعد از پلكان تا انتهاي راهرو طبفه اول ادامه پيدا مي كند.

  كساني كه سن و سالشان زياد است و حمام هاي عمومي سابق را به ياد دارند اگر از اين حمام ها استفاده كرده باشند شاهد بوده اند كه لنگ هاي حمام بعد از استفاده توسط مشتري ها، شسته مي شدند و روي ديوارها و راهروها به دنبال يكديگر نصب  مي شدند تا خشك شوند و سپس در اختيار مشتري هاي بعدي قرار گيرند.

  تركيب بندي و چينش پوسترهاي اين جشنواره در راهروها و ساختمان جشنواره بلافاصله وضعيتي مشابه چينش لنگ هاي حمام هاي عمومي را تداعي مي كند.

 مسئله ديگري كه به نظر مي رسد در انتخاب تعداد زياد اين پوسترها و طريقه نصب آنها مد نظر بوده تبليغ براي جشنواره و به نوعي ارتباط با مخاطب بوده است، اما به نظر مي رسد همانگونه كه در باره تركيب بندي هم نوشتم، فرم و اجرا خارج از نوع انديشه ارتباطي و تبليغاتي مبلغ نيست. اين نوع تبليغ و تركيب بندي، بيشتر يك نوع تركيب بندي " اقتدار طلب و مستبد " است كه با هجوم اطلاعات مشابه در طول يك مسير، دوره، سطح و يا زمان سعي دارد مخاطب را تحت تاثير قرار دهد و در نتيجه براي مخاطب هيچگونه حق انتخابي در نظر نمي گيرد. اين نوع تركيب بندي تبليغاتي و اطلاع رساني حاصل عدم اعتماد به نفس و عدم اطمينان به عناصر ارايه شده اطلاعاتي است كه با هجوم بي امان سعي در القاء انديشه خود دارد.

 

                      =========================================

مطلب مرتبط:

بحثي در باره فيلم هاي آموزشی از منظر تكنولوژی آموزشی ( سینما نان دارد ... یادگیری نان ندارد )

 

من زنده ام فقط کفش هايم را برده اند

این فیلمنامه قبلا در تاریخ سی ام آبان ۱۳۸۶  در همین وبلاگ منتشر شده است.

                                                 فیلمنامه کوتاه ( نشر مجدد )     

 من زنده ام فقط کفش هايم را برده اند   

     

داخلی ـ صبح زود ـ اتاق بهروز

 

     صدای تيک تاک ساعت قدیمی شنیده می شود ، نور ضعیفی از لابلای پرده پنجره کوچکی سعی دارد خود را به داخل اتاق بکشد ، شعاعهای نور ، تخت کوچکی را که در گوشه اتاق قرار دارد روشن کرده است و بقیه فضای اتاق به سختی دیده می شود. روی تخت ، بهروز دراز کشیده است و به نظر می رسد برای سال های سال خوابیده است . ضبط صوت کوچکی که کنار تخت قرار دارد رو شن است اما نوار به انتها رسیده و صدای خر خر حلقه های نوار شنیده می شود . کامپیوتری قدیمی روی میز قهوه ای رنگی دیده می شود . تصویر مونیتور کامپیوتر یک سایت اینترنتی را نشان می دهد که اتاق چت آن تمام صفحه را گرفته است و نوشته هایی به سرعت روی آن ظاهر می شوند . افراد مختلفی در حال چت هستند، یکی از سمبل های چت که شکل گرافیکی آن صورت انسانی با لبخند را نشان می دهد ظاهر می شود . جای این تصویر را سمبل گرافیکی دیگری می گیرد، این سمبل صورت انسانی وحشت زده  را نشان می دهد . 

     ساعت دیواری ضربه ای را می نوازد و به دنبال آن صدای ضربه های دیگری شنیده می شود . صدای هر ضربه نسبت به ضربه قبلی شدت بیشتری دارد . هنگامی که ساعت ششمین ضربه را نواخت ، بهروز چشمانش را باز می کند ...

 

ادامه نوشته

بحثی در باره فیلم های آموزشی از منظر تکنولوژی آموزشی

  سینما نان دارد ... یادگیری نان ندارد

جمعه  دهم آبان ماه افتتاحیه  سی و‌هشتمین جشنواره بین‌المللی  فیلم های علمی و آموزشی  رشد برگزار می‌شود و این جشنواره تا هفدهم آبان ماه ادامه خواهد‌داشت. مقاله بحثی در باره فیلم‌های آموزشی از منظر تکنولوژی‌آموزشی به همین مناسبت سیر تحول و توسعه تکنولوژی‌آموزشی و فیلم‌های‌آموزشی را در یک روند تاریخی و سیر تحول روانشناسی تربیتی با نقطه نظرگاهی تحلیلی و انتقادی مورد برسی قرار داده است.

 

 

      بحثي در باره فيلم هاي آموزشی

        از منظر تكنولوژی آموزشی

                

به نظر مي رسد بسياري از متخصصان تعليم و تربيت ، خانواده ها و جامعه فيلم سازي كشور اعتقاد دارند ، فيلم آموزشي وسيله مناسبي براي آموزش ( در كلاس درس ، استفاده به صورت انفرادي يا از شبكه هاي تلويزيوني ) در سطح كشور است . براي برسي اين اعتقاد ، مناسب است از بستري كه فيلم هاي آموزشي در آن مطرح و سير تحولي خود را طي كرده است يعني مباحث تكنولوژي آموزشي آغاز كنيم . امروزه براي بسياري از متخصصان و افرادي كه با مباحث فناوري آموزشي درگير هستند اين مسئله مطرح است كه تكنولوژي آموزشي چيست ؟ براي پاسخ به اين سوال شايد سير تحول تكنولوژي آموزشي ما را به جواب نزديك كند .....

ادامه نوشته

The effects of the instructive movie on educational progress of the students

The effects of the instructive movie of "The Conception of Elementary Sciences", 5th

grade on educational progress of the students

 

 

Research's Summary

    The present research was focused on the movie named "The Conception of Elementary Sciences" on the boy-graders educating in the fifth grade, placed in the fifth area in Tehran. The research also was planned to reveal the interaction between seeing the movie and educational progress.

  According to this, and after facing the different point of views based on the different procedures of "Modernity" and postmodern doctrines, which could express the effects of "the educational Media" on the matter of learning ... 

 

Continue

 

 

تأثير فيلم آموزشي مفاهيم علوم ابتدايي سال پنجم بر پيشرفت تحصيلي دانش آموزان

 

چكيده پژوهش :

 پژوهش حاضر كه با هدف بررسي تأثير نمايش فيلم مفاهيم علوم ابتدايي سال پنجم در پيشرفت تحصيلي دانش آموزان پسر مدارس سال پنجم منطقه پنج تهران انجام گرفت برمبناي اين مسئله استوار بود كه پژوهشگر پس از برخورد با نظرات متفاوتي كه توسط رويكردهاي منشعب از مدرنيته و نقطه نظراتي كه توسط پست مدرنها در ارتباط با تأثير رسانه هاي آموزشي بر امر يادگيري بيان شده بود با انتخاب نمونه اي از جامعه دانش آموزي كشور درصدد تحقيق اين مسئله برآمد...

ادامه نوشته

فیلمنامه کوتاه : من زنده ام فقط کفشهایم را برده اند

                                                     

    فیلمنامه کوتاه

 من زنده ام فقط کفش هايم را برده اند

 

داخلی ـ صبح زود ـ اتاق بهروز

 

     صدای تيک تاک ساعت قدیمی شنیده می شود ، نور ضعیفی از لابلای پرده پنجره کوچکی سعی دارد خود را به داخل اتاق بکشد ، شعاعهای نور ، تخت کوچکی را که در گوشه اتاق قرار دارد روشن کرده است و بقیه فضای اتاق به سختی دیده می شود. روی تخت ، بهروز دراز کشیده است و به نظر می رسد برای سال های سال خوابیده است . ضبط صوت کوچکی که کنار تخت قرار دارد رو شن است اما نوار به انتها رسیده و صدای خر خر حلقه های نوار شنیده می شود . کامپیوتری قدیمی روی میز قهوه ای رنگی دیده می شود . تصویر مونیتور کامپیوتر یک سایت اینترنتی را نشان می دهد که اتاق چت آن تمام صفحه را گرفته است و نوشته هایی به سرعت روی آن ظاهر می شوند . افراد مختلفی در حال چت هستند، یکی از سمبل های چت که شکل گرافیکی آن صورت انسانی با لبخند را نشان می دهد ظاهر می شود . جای این تصویر را سمبل گرافیکی دیگری می گیرد، این سمبل صورت انسانی وحشت زده  را نشان می دهد . 

     ساعت دیواری ضربه ای را می نوازد و به دنبال آن صدای ضربه های دیگری شنیده می شود . صدای هر ضربه نسبت به ضربه قبلی شدت بیشتری دارد . هنگامی که ساعت ششمین ضربه را نواخت ، بهروز چشمانش را باز می کند ...

ادامه نوشته

فیلمنامه عطر گیلاس

فیلمنامه ای بر اساس یکی از نوشته های فردریش دورنمات 

تولید فیلم و برنامه های تلویزیونی

 

فیلمنامه بیماری بی دقتی //  نگارش 1371

 

روزی که بطری افتاد تو آب

 ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤