حوض نقاشی من بی ماهی است
من خودم می دانم
حوض نقاشی من بی ماهی است

تقدیم به نازلی حقانی پرست برای بازگشت و نگارش مجدد در وبلاگ زیبایش
و لیلا آذر زاد که بنده را به نگارش شعر دعوت کرده بودند ( عکس به جای شعر )
و پریسا . ب ( شاعره ) برای ارسال شعر های لطیفش
♣ ♣ ♣♣ ♣ ♣ ♣ ♣ ♣ ♣♣ ♣ ♣ ♣
توی این حوض قشنگ
همه خاطرات من
پیش ماهی ها بودند
وقت بازی تو حیاط
خیره بودم
به ماهی ها
عکس خورشید عکس ماه
سایه های آدمها
دویدن تو حوض آب
بوسه دادن به حباب
همین تکرار میشد
هر روز و شب
ماهی های خوب من
چه بی آزار بودن
ساکت و رام بودن
توی این حوض قشنگ
شاید زندونی بودن
شعری از خانم پریسا . ب (شاعره ) در باره عکس
♣ ♣ ♣ ♣ ♣ ♣ ♣
رفته بودم لب حوض
تا ببینم شاید
عکس تنهایی خود را در آب
آب در حوض نبود.
ماهیان می گفتند:
هیچ تقصیر درختان نیست
ظهر دم کرده تابستان بود
پسر روشن آب
دم پاشویه نشست
و عقاب خورشید
آمد او را به هوا برد که برد.
به درک راه نبردیم به اکسیژن آب.
برق از پولک ما رفت که رفت.
ولی آن نور درشت
عکس آن میخک قرمز در آب
که هر وقت باد می آمد
دل او
پشت چین های تغافل میزد
چشم ما بود.
روزنی بود به اقرار بهشت.
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی
همت کن
و بگو
ماهیان
حوضشان بی آب است.
باد می رفت به سر وقت چنار
من به سر وقت خدا می رفتم.
شعر از سهراب سپهری از طرف سیمین
اهل كاشانم